گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه واژه معنی فور پور شاه پور یا فور (سانسکریت: पुरुषोत्तम پوروشَتَمه، لاتین: Pōrus، یونانی، Πῶρος) شاه پادشاهی کهن پوراوا در هندوستان بود که در منطقه پنجاب کنونی در میان رودها... شاه بنده لو شاه بنده لو. [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. دارای 416 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . در... شاه و عروس شاه و عروس . [ هَُ ع َ ] (اِخ ) نام دو کاخ بلندپرشکوه متعلق به متوکل عباسی و در سامراء و پنجاه ملیون درهم در مرمت آنها هزینه شده بوده ا... شاه ولی ا شاه ولی ا. [ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) از عالمان کلام و حدیث هند بود. شبلی نعمانی می نویسد: وی بروز چهارشنبه چهارم شوال 1214 هَ . ق . در د... شاه ولی ا شاه ولی ا. [ وَ لی یُل ْ لاه ] (اِخ ) دهلوی ملقب به ابوعبداﷲ وی در سال 1180 هَ . ق . بدنیا آمد. مردی فقیه و اصولی ، محدث و مفسر و دارای ت... شاه ولی بر شاه ولی بر. [ وَ ب َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور مرکب از 500 خانوار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 100). شاه نیمروز شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان نیمه ٔ روز و آن کنایه از آفتاب است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). شاه نیمروز شاه نیمروز. [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام حاکم سیستان ، زیرا سیستان را نیمروز نیز خوانند. (ازبرهان ) (ازآنندراج ). شاه منصوری شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در ییلاق قریه ٔ امام و کرد سیران و قشلاق زهاب سکنی دارند. (جغرافیای سی... شاه منصوری شاه منصوری . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . دارای 215 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و خرما است . (از... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ ۴۹ صفحه ۵۰ از ۷۱ ۵۱ ۵۲ ۵۳ ۵۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود