گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۳.۷۱ ثانیه واژه معنی شاه چین کردن شاه چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )بهترین را گزیدن . (یادداشت مؤلف ). قطف بهترین میوه . (یادداشت مؤلف ). برگزیده ٔ میوه ٔ درختی را چیدن . شاه باش کردن شاه باش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شاباش کردن شود. شاه باش گفتن شاه باش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شاباش گفتن . زنده باش گفتن . رجوع به شاباش گفتن شود. رئیس شاه کوه رئیس شاه کوه . [ رَ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 68هزارگزی باختری شوسف . سکنه ٔ آن 198 تن است . آب رئیس... ابن وصیف شاه ابن وصیف شاه . [ اِ ن ُوَ ] (اِخ ) ابراهیم . او را تاریخی است بر دو بخش ، قسمت اولی در تاریخ عام و جزء دوم مخصوص اقلیم مصر و عجائب آن و نی... شاه غازی بن شاه غازی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) نام یکی از محله های عمده ٔ ساری است . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 81 و بخش انگلیسی ص 54). شاه قلی کندی شاه قلی کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 252 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول ... شاه قلی مزار شاه قلی مزار. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . دارای 461 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ... شاه گویندگان شاه گویندگان . [ هَِ ی َ دِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرد ممتاز در سخن گویی و تکلم . || (اِخ ) اشاره بحضرت رسالت پناه صلوات اﷲ علیه و آله ... شاه مربعنشین شاه مربعنشین . [ هَِ م ُ رَب ْ ب َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شاه که بچهار زانو نشیند. شاه که بر مسند سلطنت چهار زانو قرار گیرد. || (اِخ )... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵۲ ۵۳ ۵۴ ۵۵ ۵۶ صفحه ۵۷ از ۷۱ ۵۸ ۵۹ ۶۰ ۶۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود