گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه واژه معنی شاه سلطان شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) نام دختر سلطان سلیمان عثمانی است که تکیه ٔ شاه سلطان واقع در محله ٔ ایوب اسلامبول را بناکرده است . (خیرات حسان ... شاه سلطان شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) نام دختر سلطان سلیم خان عثمانی است . او در آغاز همسر لطفی پاشای صدراعظم بوده و در محله ٔ داودپاشای اسلامبول مسجد... شاه سلطان شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ )نام دختر سلطان مصطفی خان ثالث عثمانی و بانی بعضی از ابنیه ٔ خیریه بوده است . (خیرات حسان ج 2 ص 104). شاه سلطنه شاه سلطنه . [ س َ طَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون . دارای 113 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاپور. محصول آن غلا... شاه سنجان شاه سنجان . [ هَِ س َ ] (اِخ ) خواجه رکن الدین محمود خوافی سنجانی ملقب به شاه سنجان از بزرگان مشایخ عرفا و شعرای قرن ششم بوده است . وی ... شاه شطرنج شاه شطرنج . [ هَِ ش َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام مهره ای از مهره های شطرنج باشد : شاه شطرنج کفایت را یک بیدق اولعب کمتر ز دو اسب و... شاه عثمان شاه عثمان . [ ع ُ ] (اِخ ) قاتل شهاب الدین محمود و از اقربای وی بود. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 420). شاه فیروز شاه فیروز. (اِخ ) دهی از دهستان شبانکاره ٔ بخش برازجان شهرستان بوشهر. دارای 105 تن سکنه . آب آن از چاه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغ... شاه فقیرا شاه فقیرا. [ ف َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) نام شاعری است لاهوری که تخلص او آفرین بوده است . رجوع به آفرین و شاه آفرین هندی شود. شاه قبادی شاه قبادی . [ ق ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در جوانرود سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 59). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳۹ ۴۰ ۴۱ ۴۲ ۴۳ صفحه ۴۴ از ۷۱ ۴۵ ۴۶ ۴۷ ۴۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود