اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
علی آباد شاه بران . [ ع َ دِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابراهیم آباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 8 هزارگزی جنوب سعیدآباد و در سر راه...
شاه آباد میرزاحسین . [ دِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. دارای 65 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غل...
شاه سید علی اکبر. [ س ِی ْ ی ِ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) نام محلی است در نزدیکی شهر اسپاهان و دارای معدن زغال سنگ است . (یادداشت مؤلف ).
شاه رستم لرستانی . [ رُ ت َ م ِ ل ُ رِ ] (اِخ ) نام حاکم لرستان . رجوع به رستم لرستانی شود.
شاه شیخ ابواسحاق . [ ش َ اَ اِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق اینجو شود.
کاروانسرا سمت راست بزرگراه اصفهان-تهران حد فاصل‏ اصفهان و مورچه خورت واقع شده است.این کاروانسرا جزء کاروانسراهای سلطنتی محسوب می‏شده است. جهانگردان‏ ز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گردان شاه بن سلغر. [ گ َ هَِ ن ِ س ُ غ ُ ] (اِخ ) شانزدهمین سلطان از جمله سلاطین هرموز مطابق شاهنامه ٔتورانشاهی . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1...
شاه شرف الدین مظفر. [ ش َ رَ فُدْ دی م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) پسرمهتر امیر مبازرالدین محمد از آل مظفر است . درسال 725 هَ . ق . بدنیا آمده و در عهد...
شاه نصرةالدین یحیی . [ ن ُرَ تُدْ دی َ یا ] (اِخ ) از نواده های امیرمبارزالدین محمدبن امیر شرف الدین از آل مظفر. امیر مبارزالدین را چهار پسر بو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.