شاه بوی . (اِ مرکب ) بمعنی عنبر است . بعضی گویند از گاو بهم میرسد چنانکه مشک از آهو. (برهان ). عنبر باشد. (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). و آن گلی است زردرنگ که بتازیش منثور خوانند. (از اقرب الموارد). و عنبر رانباید در جزو گیاههای خوشبو شمرد زیرا عنبر را که در فارسی شاهبوی گویند از عطرهای حیوانی است نه نباتی و انبرا
۞ و هیأتهای دیگراین کلمه در السنه ٔ اروپایی همان عنبر عربی است و عربها هم شاید این عطر را به اسم معمولی همان مملکتی که از آنجا آن را بدست آوردند نامیده باشند و اصلاً این کلمه از افریقای شرقی باشد. و در ماده ٔ آن حدسهای عجیب و غریب میزدند. در فرهنگهاو در کتب ادویه ٔ مفرده ٔ فارسی و عربی نیز مانند کتب مغربیان بهمین حدسهابرمیخوریم . نزد برخی عنبر از گاو بهم میرسد چنانکه مشک از آهو، و نزد برخی دیگر عنبر عسل دریائی است .
۞ گروهی نوشته عنبر عبارت ازموم عسل دریائی باشد و دسته ای بر آنند که کره ٔ دریایی است . نزد گروهی سرگین چارپایان است . و امروزه تحقیقاً میدانیم که عنبر در مثانه ٔ یک جانور بسیار بزرگ دریایی از جنس جانوری که در فرهنگهای فارسی «بال » یا «وال » ضبط شده یافت میشود این جانور را باید نهنگ بنامیم و بعضی آن را ماهی عنبر - عنبر ماهی - شیرماهی گفته اند. (اوستا پورداود ص
141،
140)
: بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی .
رودکی (از لغتنامه ٔ اسدی ).
چو شاهبوی دهد خلق شاه بوی از آنک
ز عنبر است سرشته به اصل طینت او.
معزی (ازجهانگیری ).