گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شبان نویسه گردانی: ŠBAN شبان . [ ش َ ] (اِ) ج ِ شب . که شبها باشد، لیکن برخلاف قیاس . (برهان قاطع) : همان دیدبان دار و هم پاسبان نگهدار لشکر به روز و شبان . فردوسی .همی راند چون باد لشکر به راه به رخشنده روز و شبان سیاه . فردوسی .و رجوع به شب شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی شبان شبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و ... شبان شبان . [ ش َ ] (اِ) شب پره را گویند و آن را مرغ عیسی هم خوانند. (برهان قاطع). خفاش . شب پره . (ناظم الاطباء). به فارسی اسم خفاش است . (فهرس... شبان شبان . [ ش َ ] (اِ) نام درختی است خاردار که آن را شبهان و در یونانی فالینورس و در سریانی ساباهی یا سباباهی خوانند. (از مفردات ابن البیطار... شبان شبان . [ ش َب ْ با ] (ع ص )شبانی . اشبانی . مرد که سرخ روی و گلگون سبلت باشد. (از متن اللغة). رجوع به شُبّان و رجوع به شبانی شود. شبان شبان . [ ش ُب ْ با ](ع اِ) ج ِ شاب . به معنی جوان . (از دهار). رجوع به شاب و شباب شود. || (ص ) به معنی شبانی که مرد سرخ روی و میگون سبلت... شبان شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام ستاره ای است بر پای قیفاوس . (مقدمه ٔ التفهیم ). شبان شبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران . (یادداشت مؤلف ). بی شبان بی شبان . [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شبان ) بی چوپان . بدون نگهبان گله . بی پاسبان رمه : مرو از پس این رمه ٔ بی شبان ز هرهایهایی چو اشتر مر... نیم شبان نیم شبان . [ ش َ ] (اِ مرکب ،ق مرکب ) نیم شب . هنگام نیم شب . در دل شب : آسمان از ستاره نیم شبان به چه ماند به پشت سنگی سار. کسائی .حاکم در... شیخ شبان « شیخ شبان » ؛ نام روستایی از توابع بخش بن شهرستان شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری است که در فاصله 39 کیلومتری شمال غربی مرکز استان ( شهرکرد ) و در... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود