شبح
نویسه گردانی:
ŠBḤ
شبح . [ ش َ ب َ ] (ع ص ، اِ) شبج . دروازه ٔ بلندبناء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شبج شود. || مرد پهن بازو. (منتهی الارب ). || کالبد. (منتهی الارب ). شخص . (اقرب الموارد). کالبد و شخص . (ناظم الاطباء). ج ، اَشباح و شُبوح : و منه یقال هم اشباح بلاارواح . || سیاهی که از دور بنظر میرسد.
- شبح باطل ؛ یعنی هباء و یقال : هو ارق من شبح باطل .
گفته اند: که اسمها دو قسمند قسمی اسماء اشباحند؛ یعنی آنها که به نظر آیند و احساس شوند و قسمی دیگر اسماء اعمالند که آنها هستند که با چشم دیده نشوند و با حس درک نگردند، چون : اسماء اعیان و اسماء معانی . (از اقرب الموارد).
- شبح المال ؛ عبارت است از شتر و گوسپند و دیگر مواشی . (از منتهی الارب ). آنچه از شتر و گوسپند و دیگر مواشی با چشم دیده و شناخته شود. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حرف شبه . [ ح َ ف ِ ش َ ب َه ْ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف تشبیه شود.
شبه فروش . [ ش َ ب َ / ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که شبه فروشد : تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش شبه فروش چه داند بهای دُر ثمین .سعدی .
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ماناداک (مان: مانوی= شبه + آداک: جزیره در پارسی نو)*** فانکو آدینات 09163657861
قیاس شبه . [ س ِ ش ِب ْه ْ / ش َ ب َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه دو موضوع باشد که از نظر قوانین موضوعه یکی مسکوت الحکم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شبه سپید. [ ش َ ب َ هَِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مورچه . شبه سفید: کَشح ؛ شبه سپید که مورچه نامندش . (منتهی الارب ). رجوع به مورچه...
همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: اُژان مان کامم mānkāmam ( سغدی: اژان - مانوی: مان - سنسکریت: کامم)**** فانکو آدینات 09163657861
بی شبه و ند. [ ش ِ هَُ ن ِدد ] (ص مرکب ) (از: بی + شبه + و + ند) بی مثل و مانند. رجوع به شبه و ند شود.