اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شبه

نویسه گردانی: ŠBH
شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) :
تا نبود چون همای فرخ کرکس
همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند.

فرخی .


خویشتن را بر شبه رسولی به لشکرگاه دارا برد. (تاریخ بیهقی ص 90 چ ادیب ).
خصم خواهدکه شبه او گردد
شبه عیسی کجا رود بر دار.

خاقانی .


بگرد نقطه ٔ عالم سپهر دایره وار
ندیده شبه تو چندانکه میکند دوران .

سعدی .


|| (اِ) در عبارت ذیل معنی مشابهت دارد: فرزندان را بدان کس داد که بدو بیشتر شبه داشت . (فارسنامه ابن البلخی ص 91).
- شبه انقطاع ؛در اصطلاح ادیبان ، کلام و سخنی را گویند که جمله ٔ دوم عطف بر جمله ٔ اول باشد و با ایهام آنکه عطف بر غیرمنظور شده است . (فرهنگ علوم از مطول ص 217).
- شبه جزیره ؛ آن قسمت از خشکی که سه جانب آن را آب دریا فراگرفته باشد و از یک سو به خشکی متصل باشد مانند شبه جزیره های آسیای صغیر و عربستان و هندوستان .
- شبه جمع ؛ در علم صرف ، آن است که هرگاه اسم دلالت بر جماعت کند و برای آن از همان لفظ اسم مفردی نباشد، چون خیل و شعب آن را شبه جمع گویند و شبه جمع برای حقیقتی وضعشده که اعتبار فردیت و جمعیت در آن ملغی است و فرق میان اسم جمع و شبه جمع در یاء نیست یا تاء وحدت است که اگر به اسم جمع ملحق گردد شبه جمع شود. (از مبادی العربیة ج 4 ص 91).
- شبه ظرف ؛ جارو مجرور را گویند. (فرهنگ علوم ).
- شبه جمله ؛ در علم نحو، به معنی ظرف و یا مجرور به حرف جر است و یکی از اقسام سه گانه ای است که خبر از برای مبتدا قرار میگیرد و در این صورت شبه جمله باید دارای وصف یا فعل محذوفی باشد و ظرف و یا مجرور به حرف متعلق به آن باشد و در حقیقت همان فعل و یا وصف محذوف خبر مبتدا را تشکیل میدهد. (از مبادی العربیة ج 4 ص 197، 199).
- || (اصطلاح دستور) صوت . رجوع به اصوات شود.
- شبه ظل ؛ نیم سایه . برزخ میان سایه و روشن . مقابل ظل در خسوف و کسوف .
|| در فیزیک حد فاصلی است میان سایه ٔ کامل و روشنایی کامل . (یادداشت مؤلف ).
- شبه عمد ؛ در قتل آن است که کسی عمداً بوسیله ٔ آلتی که قتاله نباشد ضربتی وارد آورد و او را بکشد و بعضی گفته اند اگر ضرب بوسیله ٔ آلتی باشد که معمولاً قتل واقع گردد آن را قتل شبه عمد گویند چون ضربت با سنگ بزرگ و چوبدست و عصای ضخیم . (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 792). نوعی از قتل و آدم کشی . (ناظم الاطباء).
- شبه فعل ؛ مشابه فعل ، در اصطلاح اهل نحو مشتقاتی است که عمل فعل را انجام دهد و حروف فعل در آنها باشد مانند اسم فاعل ، اسم مفعول ، اسم تفضیل ، صفت مشبهه و مصدر و مقابل آن معنی فعل است که معنی فعل در آن به دست آید ولی حروف فعل در آن نباشد. چون : ظرف مستقر، حروف تنبیه و اشارت و تمنی و ترجی و اسم فعل و غیره . (کشاف اصطلاحات الفنون ص 1143).
- شبه فلز ؛ اجسام ساده ای که به حالت گازند. (ئیدرژن ، اکسیژن ، ازت ) و یکی از آنها (برم ) مایع سنگین قهوه یی متمایل به قرمز سمی دودکننده ای است که باید با کمال دقت با آن کار کرد، بقیه ٔ شبه فلزات جامدند و هیچکدام جلای فلزی ندارند (باستثنای ید و تلور) الکتریسته را هدایت نمیکنند (مگر گرافیت و سلینوم که در حالت مخصوصی هادی میباشند) وزن مخصوص آنها پایین است (به جز تلور، ید و سلینوم ) و حرارت را نیز به خوبی هدایت نمیکنند. (فرهنگ فارسی معین ).
- شبه منشور ؛ جسمی است که دو قاعده ٔ آن دو چند ضلعی غیرمشخص واقع در دو صفحه ٔ متوازی است و وجوه آن مثلثهایی هستند که رأس آنها در یکی از دو قاعده و قاعده ٔ آنها در قاعده ٔ جسم دیگر باشد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| مس زرد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
آبخست واره
قیاس شبه . [ س ِ ش ِب ْه ْ / ش َ ب َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ) هرگاه دو موضوع باشد که از نظر قوانین موضوعه یکی مسکوت الحکم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شبه سپید. [ ش َ ب َ هَِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مورچه . شبه سفید: کَشح ؛ شبه سپید که مورچه نامندش . (منتهی الارب ). رجوع به مورچه...
همتای پارسی این سه واژه ی عربی، این است: اُژان مان کامم mānkāmam ( سغدی: اژان - مانوی: مان - سنسکریت: کامم)**** فانکو آدینات 09163657861
قتل شبه عمد. [ ق َ ل ِ ش ِ هَِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چون آنکه کسی را برای آنکه ادب شود کتک زنند و شخص مضروب بمیرد. چنین قتلی موجب...
بی شبه و ند. [ ش ِ هَُ ن ِدد ] (ص مرکب ) (از: بی + شبه + و + ند) بی مثل و مانند. رجوع به شبه و ند شود.
ختو. [ خ َ] (اِ) نوعی از قطاس ذات الثدیه است در دریاهای شمالی . (یادداشت بخط مؤلف ).ماهی زال . ذوالقرن : و یرتفع من الصغانیان الی و اشجرد من الزعفران...
شبه جزیرهٔ عربستان، شبه جزیره‌ای است در جنوب غربی آسیا. از دید جغرافیائی، آن‌را گاه شبه قارهٔ عربستان نامیده اند که با توجه به قرار داشتن تمام این شبه...
شبح . [ ش َ ب َ ] (ع ص ، اِ) شبج . دروازه ٔ بلندبناء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.