اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شتاب گرفتن

نویسه گردانی: ŠTAB GRFTN
شتاب گرفتن . [ ش ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عجله کردن . شتاب کردن . شتاب به کار بردن . شتافتن . به سرعت روان شدن . شتاب بگرفتن . عجله به کار بردن . تعجیل نمودن . تندی کردن . حزم را از دست دادن :
همه دشت نخجیر و مرغ اندر آب
اگردیر مانی نگیرد شتاب .

فردوسی .


به زن گفت چندان دهش نان و آب
که از تن نگیرد روانش شتاب .

فردوسی .


پیامی گزارم ز افراسیاب
اگر شاه از این بر نگیرد شتاب .

فردوسی .


همی راند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی بر آب .

فردوسی .


|| تعجب کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
یکی خلعت آراست افراسیاب
که گر برشمارمت گیری شتاب .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.