اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شتر

نویسه گردانی: ŠTR
شتر. [ ش ُ ت َ ] (اِ) مصاحب و هم نشین ناکس و بی قدر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گیاه بته ای پر خار با برگهای ریز وگل قرمز وکوچک که آنرا چرخ کرده وآب سبزرنگ آن خواص دارویی دارد و برای کلیه مفید است
برک
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شتر لوک . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوعی شتر کم موی بارکش است . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به لوک شود. ||...
چال شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِمرکب ) دوغی که از شیر اشتر سازند. (ناظم الاطباء).
خار شتر. [ رِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ خاری معروف است و آن جنسی باشد از خار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گ...
شتر شاه . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شتر خاصه . اشتر خاصه . || تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شتر صالح . [ ش ُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) ناقه ٔصالح . شتر که به صالح پیمبر تعلق داشت و خداوند او را حجت بر دعوی نبوت صالح قرار داده بوده و صالح...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.