اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شحر

نویسه گردانی: ŠḤR
شحر. [ ش َ / ش ِ ] ۞ (اِخ ) ساحلی است میان عمان و عدن . (از منتهی الارب ). ساحل یمن . (از اقرب الموارد). شهری است (به عربستان ) بر کران دریا و از وی اشتران نیک خیزد و لبان از آنجا برند به همه ٔ جهان . (حدودالعالم ). ساحل مهرة به یمن . (از المعرب جوالیقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شهر. [ ش َ ] (اِخ ) ابن باذان . حاکم صنعاست . (حبیب السیر چ طهران ص 154).
(ع) شَهْر : أحَدُ أشْهُرِ السّنَة به پارسی ماه گاهنامه. بعنوان مثال در نامه های دوره قاجاریه تاریخ نامه اینطور درج میشده: روز شنبه 27 شهر رمضان 1318 ی...
شهر. [ش َ ] (اِخ ) دهی است بزرگ در گناباد که آنرا قصبه هم نامند. دارای آب بزرگی است و گویا در قدیم مرکز گناباد بوده است . (یادداشت بخط محم...
شهر. [ ش َ ] (اِخ ) ابوعاصم . تابعی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوعاصم شود.
شهر. [ ش َ ] (اِخ ) ابن حوشب . محدث است . (منتهی الارب ).
ری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان بوشهر، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و سبزی و خرما و راه آ...
ری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) نام ویرانه ٔ شهری است که در استان فارس ایران و درهشت هزارگزی بندر بوشهر قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). ن...
آق شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری از ولایت قونیه .
بی شهر. [ ش َ ] (ص مرکب ) (از:بی + شهر) غریب . (مهذب الاسماء). رجوع به شهر شود.
شهر نو. [ ش َ رِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به شهرک نو شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.