۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۵ ثانیه
ستنبه شدن . [ س ِ تَم ْ ب َ/ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متمرد شدن . (دستوراللغة). مرادة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تمرد. (زوزنی ).
ستوده شدن . [س ُ / س ِ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) توصیف گردیدن .
زورآور شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فشار آوردن آب ، درد و جز آن : آب زورآور شد و در سد رخنه کرد یا سد را شکست . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)...
زیادت شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن . طولانی شدن . دراز شدن : اگر به زهد زیادت شدی کسی را عمرکرا بدی به جمال و کمال دهر نظر. نا...
زجرکش شدن . [ زَ ک ُ ش ُ دَ ](مص مرکب ) با شکنجه کشته شدن . با آزار فراوان بقتل رسیدن . رجوع به زجر، زجرکش کردن و زجر کشیدن . شود.
رعایت شدن . [ رِ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مراعات گشتن . ملاحظه شدن . حفظ شدن . رعایت گردیدن . (یادداشت مؤلف ).
رفوزه شدن . [ رُ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رد شدن . (در امتحان ). پذیرفته نشدن . مقابل قبول شدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رفوزه و رفوزه ک...
روباه شدن . [ ش ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از ضعیف و ناتوان گشتن . قدرت و شجاعت را از دست دادن . خائف و مرعوب شدن : شیر در بادیه ٔ عشق تو روبا...
رنگین شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگی شدن . ملون شدن . بارنگ شدن . انصباغ . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رنگین و رنگین کردن شود.
روزگار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) وقت گذشتن . صرف شدن عمر : سه روز اندرین کار شد روزگارکه جویند از ایران یکی شهریار. فردوسی .سه روز اندرآن ...