شرب . [ ش َ
/ ش ِ
/ ش ُ ] (ع مص ، اِمص ) مشرب . تشراب . نوشیدن آب را یا شَرب مصدر است و بالضم و الکسر اسم مصدر. (منتهی الارب ). آب را با جرعه نوشیدن یا آنکه شَرب مصدر است و به «ضم »و به «کسر» دو اسم مصدرند و در آن دو در رساندن نوشیدنی به درون وساطت لب شرط نیست . (از اقرب الموارد).ایصال الشی ٔ الی جوفه مما لایتأتی فیه المضغ. (تعریفات ). آشامیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سقی . آشامیدن . نوشیدن . مقابل أکل . (یادداشت مؤلف )
: روا نبود که با این فضل و دانش
بود شربم همی دائم ز منده .
فرالاوی .
وز دهر سیاه کاسه در کامم
صدساله غم است شرب یکروزه .
خاقانی .
ترک این شرب ار بگویی یک دو روز
تر کنی اندر شراب خلد پوز.
مولوی .
-
أکل و شرب ؛ خوردن و آشامیدن .
-
شرب الهیم ؛ آشامیدن تشنه : فشاربون شرب الهیم . (قرآن
55/56).
بهمتی که همی داشت کشت در ساعت
حریف هامان برکف نهاده شرب الهیم .
سوزنی .
-
شرب و اکل ؛ آشامیدن و خوردن . (ناظم الاطباء)
: درون تا بود قابل شرب و اکل
بدن تازه روی است و پاکیزه شکل .
سعدی .
|| تشنه شدن . || سیراب گردیدن . از لغات اضداد است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تشنه شدن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دروغ بربستن بر کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ضعیف و ناتوان شدن شتر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درکشیدن می و ساغر. نوشیدن شراب و جز آن از مسکر. (یادداشت مؤلف ). شراب خوردن . (برهان قاطع). در اصطلاح فقه آشامیدن مسکر، شرب غیر جایز است و مجازات مرتکب ،
80تازیانه است .
-
شرب الیهود ؛معنی لغوی آن شراب خوردن یهود است ، چون آن قوم بر سبیل اختفاء شراب خورند. بمعنی پنهان خوردن شراب . (غیاث اللغات ) (آنندراج )
: احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان
کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش
گفتا نگفتنی است سخن گرچه محرمی
درکش زبان و پرده نگهدار و می بنوش .
حافظ.
کسی تا کی کند شرب الیهود از بیم رسوایی
ایاغم پر کن ای ساقی که کاری با عسس دارم .
سالک یزدی .
- || آشامیدن مسکرهای گوناگون درهم و آمیخته بایکدیگر. (یادداشت مؤلف ).
- || آشامیدن با پلشتی . و بی اندامی . (یادداشت بخط مؤلف ).
- || خوردن مال یکدیگر نه بر طبق حقی شرعی . (یادداشت مؤلف ). تصرف در مال غیر. غارت کردن آن بی هیچ مناسبتی و حقی .
- || در اصطلاح فتیان (در علوم فتوت ). خوردن آب و نمک است از قدح بر یاد کبیری تا بدو منسوب شود و تعارف احزاب و تناسب ثابت گردد. (نفائس الفنون علم تصوف ). اوسط التجلیات التی غایاتها فی کل مقام . (تعریفات اصطلاحات صوفیه ).
-
شرب شراب ؛ نوشیدن شراب . (ناظم الاطباء).
-
شرب مدام ؛ شرابخواری پیوسته و شب و روز بدون انفصال . (ناظم الاطباء)
: ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام
۞ ما.
حافظ.
- || نوشیدن می .
-
شرب مسکرات ؛ آشامیدن مایعات مسکر.
|| مشرب . سلوک . رفتار
: یکی از پیران میگوید: سی سال تمام نماز قضا کردم که همه را در صف پیشین کرده بودم لیکن یکروز دیرتر رسیدم در صف پس بماندم در باطن خود خجلتی یافتم ازمردمان که گویند: دیر آمده است دانستم که شرب من همه از برای مردمان بود. (کیمیای سعادت ). جنس پنجم (ازاقسام ریا)... آنکه فرانماید که وی را مرید بسیار است و شاگرد بسیار دارد... و گوید: من چندین پیر دیده ام و چندین سال اندر پیش فلان پیر بوده ام ... و به این سبب رنجها بر خویشتن نهد و اندر شرب ریا آن همه آسان که راهب باشد که خویشتن را با مقدار نخودی آورده باشد از طعام و به شرب آنکه مردمان همی دانند و ثناء وی همی گویند. (کیمیای سعادت ص
576). اما بدان قدر که شرب ریا بوده است وی را عقوبت کنند یا بدان قدر از ثواب وی کمتر کنند. (کیمیای سعادت ص
577). طریق دیگر اندر اظهار آن بود که پس از فراغ آن طاعت بگوید که : چه کرده ام ؟ و از این نیز نفس را لذت شرب باشد. (کیمیای سعادت ص
589).