شرطی
نویسه گردانی:
ŠRṬY
شرطی . [ ش َ طی ی ] (ع ص نسبی ) قرارداد نامعین .
- بشرطی که ؛ موافق قراردادی که . (ناظم الاطباء).
|| منسوب به شرطه . (یادداشت مؤلف ) (از مهذب الاسماء). || منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء). || کیفیتی . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح منطق قسمتی از قیاس اقترانی است . رجوع به قیاس شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شرطی . [ ش ُ طی ی ] (ع ص ، اِ) قراول . || موافق . || شایسته . || مطبوع . (ناظم الاطباء). || رئیس . (از یادداشت مؤلف ). || بختیار و فرخند...
شرطی . [ ش ُ طا ] (ع اِ) مثل شرطی . رجوع به شرطی شود.
شرط واژه ای عربی است که پسوند «ی» به آن افزوده شده است و پارسی جایگزین، این است: داژیک dâžik (داژ: شرط از سنسکریت: daśâ + پسوند پهلوی «ایک»)***فانکو آ...
بی شرطی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) اطلاق . (یادداشت مؤلف ). حالت و کیفیت بی شرط.
قیاس شرطی . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقدمات هر قیاس ممکن است شرطی محض باشد و ممکن است حملی محض باشد و ممکن است مرکب از حملی ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویسپه داژیک vispe dâžik (ویسپه از اوستایی vispa جمله؛ داژ: شرط از سنسکریت: daśâ + یک) ****فانکو آدینات ...
محرفات شرطی . [ م ُ ح َرْ رَ ت ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )رجوع به «قضایای محرفه » شود. (اساس الاقتباس ص 127).
شرتی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) گاه به صورت صفت و به معنی شلخته و زنی (یا ندرتاً مردی ) که بی احتیاط و ناپرواست و به کارهای زندگی نمی رسد استعم...
شرتی شلخته . [ ش ِ ش ِ ل َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بمعنی شرتی و صفت زنان (و ندرتاً مردان ) است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به شر...