اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شریک

نویسه گردانی: ŠRYK
شریک . [ ش َ ] (اِخ ) نخعی . ابن عبداﷲبن حارث نخعی کوفی ، مکنی به ابوعبداﷲ از علمای فقه و حدیث بود و منصور خلیفه ٔ عباسی وی را به سال 153 هَ . ق . به سمت قاضی کوفه برگزید و سپس عزل کرد. ولی مهدی دوباره او را به همان شغل منصوب کرد. وی در قضاوت عادل بود. شریک به سال 95 هَ . ق . در بخارا متولد شد و به سال 177 هَ . ق . در کوفه درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ام شریک . [ اُم ْ م ِ ش َ ] (اِخ ) دوسیة. از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 247 شود.
ام شریک . [ اُم ْ م ِ ش َ ] (اِخ ) قرشی عامری . از بنی عامر. از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 248 شود.
بی شریک . [ ش َ ](ص مرکب ) (از: بی + شریک ) بی انباز. بی همتا: خدای بی شریک ؛ بی همتا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریک شود.
غم شریک:شریک غم و اندوه،
بزه یار
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پتیاب ابژ patyābe abž (سغدی)***فانکو آدینات 09163657861
ستم شریک . [ س ِ ت َ ش َ ] (اِ مرکب ) کسی که در ستم کردن شریک بود. (آنندراج ). شریک ستم . شریک ظلم : دگر بجان تمنا بگو چه خواهی کردستم شریک...
شریک و جنس دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است. همتای پارسی این است: اوپاسرش upāsreŝ (سنسکریت: upasreŝta/ā)***فانکو آدینات 091636...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اوپاسرش ūpâsreŝ (سن: ūpasreŝta/â) **** فانکو آدینات 09163657861
شریک آباد. [ ش َ ] (اِخ )دهی از دهستان حومه ٔ بخش شهر بابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 365 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.