اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شش پنج

نویسه گردانی: ŠŠ PNJ
شش پنج . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) شش و پنج . (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج ). رجوع به شش و پنج شود.
- شش پنج باز ؛ آنکه نرد می بازد. نراد.
- شش پنج زدن ؛ نردبازی کردن و شش و پنج آوردن :
شش پنج زنند برتران نقش
یک نقش رسد فروتران را.

خاقانی .


- || کنایه از محیل و مکار. (آنندراج ).
- شش پنج کردن ؛ پنج نمودن و شش خواستن . مکر کردن . خدیعه کردن . (یادداشت مؤلف ).
|| کنایه از معرض تلف است . (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
شش پنج زن . [ ش َ / ش ِ پ َ زَ ] (نف مرکب ) شش و پنج زن که شش پنج زند و بازد، و شش پنج نوعی قمار است : لیک گر میرم ندارم من کفن در قمار م...
شش پنج یار. [ ش َ / ش ِ پ َ ] (ص مرکب ) مخترع حیله و مکر. (ناظم الاطباء).
شش و پنج . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ ] (اِ مرکب )(اصطلاح قمار) نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی ) شش و بش . || کنایه از قمار است .(بر...
شش و پنج زن . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) قمارباز. (ناظم الاطباء). کنایه از قماربازان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || پاک و بی عیب . (ناظ...
پنج و شش . [ پ َ ج ُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) حواس خمسه و جهات شش گانه : پس بپرسیدش که این احوال خوش که برونست از حجاب پنج و شش .مولوی .
شش و پنج زنان . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) شش و پنج زن . رجوع به شش و پنج زن شود.
پنج و شش و هفت و چهار. [ پ َ ج ُ ش َ / ش ِ ش ُ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از پنج حس و شش جهت و هفت کوکب و چهارطبع باشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.