شش جهت . [ ش َ
/ ش ِ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) جهات سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات )
: شش جهت کدامند؟ آن نهایتهای این سه بعدند که گفتیم از دو جانب . و یکی از نهایتهای طول پیش نام است و دیگر پس و یکی از نهایتهای عرض راست و دیگری چپ . و یکی از نهایتهای عمق زیر و دیگر زبر. (التفهیم ص
4).
ای شش جهت را تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده .
نظامی .
ای شش جهت از بلند و پستی
مملوک ترا به زیردستی .
نظامی .
چو سال آمد به شش چون سرو می رست
رسوم شش جهت را باز می جست .
نظامی .
شش جهت بر قبای او زرهی
هفت چرخ از کمند او گرهی .
نظامی .
شش جهت ز هفت بیخ در آر
نه فلک را به چارمیخ درآر.
نظامی .
یکدله ٔ شش جهت و هفت گاه
نقطه ٔ نه دایره بهرامشاه .
نظامی .
شهری است پرکرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم .
حافظ.
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت .
حافظ.
بس که بی مهری ایام گزیده ست مرا
شش جهت خانه ٔ زنبور بود در نظرم .
صائب تبریزی .
خروسش پرش را از آن راست کرد
که از شش جهت پر زند در نبرد.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).
شش جهت زن قحبه بازار است گویی نیست ؟ هست
واندر آن زن قحبگی بار است گویی نیست ؟ هست .
یغمای جندقی .
|| هر چیز مسدس و مکعب . (ناظم الاطباء).