اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شطر

نویسه گردانی: ŠṬR
شطر. [ش ُ / ش ُ طُ ] (ع ص ) دور و بعید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جهت بعید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شطر. [ ش َ ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی و پاره ٔ آن . ج ، اَشطُر، شُطور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیمه . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی...
شطر. [ ش َ ] (ع مص ) دوشیدن دو پستان شتر و گوسفند خود را و دو پستان دیگر را گذاشتن تا بماند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دوشید...
شطر. [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب چتر. (یادداشت مؤلف ) : ثم اتی بالفیل و الصق به سلم فرکب علیه و رفع الشطر فوق رأسه . (ابن بطوطة).
شتر. [ ش ِ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
شتر. [ ش َ ] (اِ) کناره و گوشه . (برهان ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کنار. (فرهنگ جهانگیری ). || (هندی ، اِ) مأخوذ ازهندی به معنی...
شتر. [ ش َ ] (ع مص ) بریدن . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). ۞ || پلک چشم برگشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قاموس ). || مجرو...
شتر. [ ش َ ] (ع اِ) در نزد علماء عروض خَرْم بعد از قبض در مفاعیلن است . چنانچه ثَرْم ، خَرْم بعد از قبض در فعولن باشد کذا فی بعض الرسائل ال...
شتر. [ ش َ ] (معرّب ، اِ) معرب چتر : والسلطان هنالک یعرف بالشتر الذی یرفع فوق رأسه و هوالذی یسمی بدیار مصر، القبة و الطیر. (ابن بطوطة).
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان ).
شتر. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) انقطاع . (قاموس ). شَتر که در عربی قطع است اعم از آنکه به بریدن باشد یا به شکستن . (از فرهنگ جهانگیری ). بریده شدن...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.