شطر
نویسه گردانی:
ŠṬR
شطر. [ش ُ / ش ُ طُ ] (ع ص ) دور و بعید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جهت بعید. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شتر شاه . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شتر خاصه . اشتر خاصه . || تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شتر، که در فارسی اُشتُر نیز گفته میشود جانوری نشخوارکننده از راستهٔ جفتسمسانان و از خانوادهٔ شتران است که دارای توده چربی مشخصی بهنام «کوهان» در پ...
شتر صالح . [ ش ُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) ناقه ٔصالح . شتر که به صالح پیمبر تعلق داشت و خداوند او را حجت بر دعوی نبوت صالح قرار داده بوده و صالح...
شتر کشتن . [ ش ُ ت ُ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) نحر کردن شتر. اشتر سر بریدن : اجتزار، جزر؛ شتر کشتن . (منتهی الارب ). رجوع به اشتر کشتن شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گردن شتر. [ گ َ دَ ن ِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عنق جمل . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || کنایه از همیان پرزر باشد. (برهان ) : به ...
گیاه شتر. [ هَِش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که به شتر ماند و از آن کتیرا گیرند. (ناظم الاطباء) : شتر را ز ریحان و سنبل ز گل گیاه ...
مایه شتر. [ ی َ / ی ِ ش ُ ت ُ ] (اِ مرکب ) مانند گاودارو چیزی است که زنان برای فربه شدن خورند. شترمایه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
شتر کشتنی . [ ش ُ ت ُ رِ ک ُ ت َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شتر که کشتن را باشد. شتر که کشتن را سزد. شتر که آماده و مهیای نحر باشد. شترکه ازدر ...