اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعراء

نویسه گردانی: ŠʽRʼʼ
شعراء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اشعر. درشت و زشت اززن و ماده شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خشن و زشت . (از اقرب الموارد). || (اِ) پوستین . || کثرت و بسیاری مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || درخت بسیار. (از اقرب الموارد). || موی زهار. (منتهی الارب ). || مگس کبود و یا سرخ که بر استر و خر و سگ نشیند. ج ، شُعْر. (منتهی الارب ). مگس سگ . (یادداشت مؤلف ). مگس که دو نیش دارد. (مهذب الاسماء). || زمین با درخت و زمین درخت ناک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرغزار بسیارگیاه . (منتهی الارب ). روضه ٔ بسیارنبات . (از مهذب الاسماء). || ریگ نیک رویاننده ٔ گیاه نصی . || درختی از شوره گیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از شفتالو، و در این معنی اخیر واحد و تثنیه و جمع در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). شفتالو. (از یادداشت مؤلف ). || جئت بها شعراء ذات وبر؛یعنی بد آوردی در سخن ، و این را وقتی گویند که متکلم سخن گوید ناصواب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) گوسپند بسیارموی . (از مهذب الاسماء). || داهیة شعراء؛ بلای بد از مردم و یا دد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شعراء. [ ش ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شاعر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شعرا (در تداول فارسی زبانان ). رجوع به شعرا و شاعر شود.
شعراء. [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ بیست و ششم از قرآن کریم و آن 227 آیت است ، پس از فرقان وپیش از نمل . در مکه نازل شده و با این آیه شروع ...
ŝoarā: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مَهراکان (مانوی با پسئند جمع آن) سرایندگان (دری)*** فانکو آدینات 09163657861
شعرا. [ ش ُ ع َ ] (از ع ، اِ) شعراء. چکامه سرایان و شاعران . (ناظم الاطباء). ج ِ شاعر. (دهار). چکامه سرایان . گویندگان . قافیه سنجان . قافیه پردازان ...
شعرا. [ ش ِ] (ع اِ) درختستان . || مرغزار. (دهار).
شعرا. [ ش ِ ] (اِخ ) شِعْری ̍. رجوع به شِعْری ̍ شود.
شارع . [ رِ ] (ع ص ، اِ) خانه ای که در آن بسوی راه نافذ باشد. (منتهی الارب ). بیت شارع ؛ ای قائم علی الطریق النافذ الذی یسلکه جمیعالناس ....
شارع . [ رِ ] (اِخ ) کوهی است از کوههای دهناء. ذوالرمة و متمم بن نویره (در مرثیه ٔبرادرش مالک ) از آن یاد کرده اند. (معجم البلدان ).
شارع /šāre'/ معنی ۱. [جمع: شَوارِع] راه بزرگ؛ شاه‌راه؛ راه راست؛ خیابان. ۲. (صفت) صاحب شرع؛ راهنما. ⟨ شارع‌ عام: راه و کوچه‌ای که همه‌کس از آن عبور کن...
شارع عام .[ رِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شاه راه . (مجمل اللغه ). عَثَق . (منتهی الارب ). راه عمومی و کوچه ای که بن بست نباشد. (ناظم ال...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.