اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شکر

نویسه گردانی: ŠKR
شکر. [ ش ُ ک ُ / ش ِک ْ ک َ ] ۞ (اِ) خارپشت . (ناظم الاطباء). جانوری است چندِ سگی کوچک و پشت او چون خارها رسته بود و از آن خارها چون تیر بیندازند بزند. و او را سغر و سکر نیز گویند. (از لغت فرس اسدی ، نسخه ٔ خطی نخجوانی ). سیخول را گویند که خارپشت تیرانداز باشد. (برهان ). خارپشت بزرگ تیرانداز. (فرهنگ فارسی معین ). اسغر. سغر :
چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرا
به شکر مانم کز بازپس اندازم تیر.

ابوشکور بلخی .


غرم دیدم چو خسک کرده ز بس پیکان پشت
رنگ ۞ دیدم چو شکر کرده ز بس ناوک سر.

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شکر اﷲ مساعیکم . [ ش َ ک َ رَل ْ لا هَُ م َ ی َ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای بپذیرد کارهای شما را. (یادداشت مؤلف ).
هفت طفل جان شکر. [ هََ طِ ل ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی هفت شمع است که کنایه از سبعه ٔ سیاره باشد. (برهان ).
بشیر و شکر برآمدن . [ ب ِ رُ ش ِ ک َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بشیر و شکر پرورده شدن . (آنندراج ) : کجا بزهر سوءالم لب جواب گشایدشکر لبی که بشیر و شک...
شِکَر (در فارسی افغانستان: شَکَر یا بوره ) ماده‌ای است خوراکی با فرمول شیمیایی C12-H22-O11 و به صورت عام به تمامی مواد شیرین گفته می‌شود. شکر شامل گلو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.