اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شل

نویسه گردانی: ŠL
شل . [ ش َ ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن ازبرای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). پوستی را نازک کرده ملون به الوان مختلف کنند و بر رویهای کفش و موزه زنند تا خوش نماید. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || ران آدمی و سایرحیوانات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شل و پر. [ ش َ ل ُ پ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) شل و پل . قطعه قطعه . پاره پاره . (یادداشت مؤلف ).- شل و پر کردن ؛ قطعه قطعه کردن . از هر جای ...
شل و پل . [ ش َ ل ُ پ َ] (ص مرکب ، از اتباع ) شل و پر. و رجوع به شل شود.
شل کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سست کردن . (ناظم الاطباء). سست کردن چنانکه عنان مرکبی را. (یادداشت مؤلف ). رها کردن .سر دادن . گذاردن ...
شل و شیت . [ ش ُ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) طعامی بی مزه . (یادداشت مؤلف ).
شل گرفتن . [ ش ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به نرمی و سستی گرفتن چیزی را. || بی علاقگی نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
شل و شفته . [ ش ُ ل ُ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) آبکی . مقابل سفت . مقابل محکم . (یادداشت مؤلف ). || طعام درهم نیامیخته . طعام جا...
شل و کوفته . [ ش ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) مطبوخی نه با اجزائی تمام ونه با دقتی در حد پختن آن . پلویی بد پخته که آب بسیار دا...
شل و بریان . [ ش ُ ل ُ ب ِرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از شله بریان ، قسمی طعام که از شکمبه سازند.طعامی که از رودگانی و شش پزند. (یاددا...
دهنه شل آباد. [ دَ هََ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 54هزارگزی شمال باختری خوسف . راه : اتومبیل...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.