شل
نویسه گردانی:
ŠL
شل . [ ش َ ] (اِ) پوست نازک رنگینی که در میان درز کفش و یراق زین اسب و جز آن ازبرای خوش آیندگی بدوزند و بعضی از یراق اسب را نیز به آن دوزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). پوستی را نازک کرده ملون به الوان مختلف کنند و بر رویهای کفش و موزه زنند تا خوش نماید. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || ران آدمی و سایرحیوانات . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
شَل. ا. هندی. بّه هندی. سفرجل هندی [docynia indica] "نام هندی، سفرجل هندی است و آن میوه ای گرد به منزله جلوز است که پوست ندارد." از قهرمان، ...
پیزی شل . [ ش ُ ] (ص مرکب ) سخت کاهل و بیکاره . پیزی گشاد. گَل ِ گیوه گشاد.
شل شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کار بازماندن دست و پا که در اراده ٔ شخص نباشد. (ناظم الاطباء). لنگ شدن . (یادداشت مؤلف ).
شل شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . سست شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی . (یادد...
شالی شل . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . دارای 421 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون و حبوبات است . (از...
شل محله . [ ش ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لنگاشهرستان شهسوار. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از رودخانه ٔ کاظمرود. محصول عمده ٔ آنجا برنج...
شل محله . [ ش ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار.آب آن از رودخانه ٔ ترکرود. محصول عمده ٔ آنجا مرکبات ، چای...
شل و ول . [ ش ُ ل ُ وِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان و آشفته و درهم و بی نظم : عمامه ٔ شل و ول ، شوریده گوریده . (یادداشت مؤلف ). چیزی که اج...
گل و شل . [ گ ِ ل ُ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، بر زمین پر گل و لای اطلاق شود و کلمه ٔ شل بمعنی روان خلاف سفت است ، چنانک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.