شلنگ . [ ش َ ل َ
/ ش ِ ل ِ
/ ل َ ] (اِ)
۞ برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). برجستن از جایی به جایی . (غیاث ). || (شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه ). گام فراخ . و با انداختن و زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنه ٔ پای به سرین رسد. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قدم بلند و گام بزرگ . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
شاه شلنگ ؛ قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف ).
|| در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم . (یادداشت مؤلف )
: بدان مرغک مانم همی که دوش
بر آن شلنگ گلبن همی فنود.
رودکی (از اسدی ).