شنبلیله . [ شَم ْ ب َ لی ل َ
/ ل ِ ] (اِ)
۞ شملیز. شملید. شنبلید. شنبلیت . بمعنی شنبلید است و آن رستنیی باشد که به عربی حلبه و به هندی میتهی و به یونانی فریقه خوانند. (برهان ). شملیز. به تازی حلبه . (از جهانگیری ). سبزیی است خوشبو، تند، خوراکی ، از سبزی ها که در طعام پزند. رجوع به شنبلیت و شنبلید شود.