شور
نویسه گردانی:
ŠWR
شور. [ ش َ ] (ع مص ) مشورة. مشورت و کنکاج و کنکاش . (ناظم الاطباء). رای زدن با... سگالیدن بایکدیگر. رای زدن با هم . رای زدن . (یادداشت مؤلف ). بمعنی شوری و مشورت استعمال کنند اما درست نیست . (ازمحیطالمحیط). مشورة و کنکاش کردن . (غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش نی ریز شهرستان فسا واقع در 13 هزارگزی باختر نی ریز و در جنوب دریاچه ٔ بختگان .ناحی...
علی آباد شور.[ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 10 هزارگزی شمال باختری زرند و 4 هزارگزی باختر ر...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان واقع در18 هزارگزی شمال رفسنجان و 7 هزارگزی شمال راه ش...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری سبزوار و در سر راه شوسه ٔ ع...
علی آباد شور. [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12 هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ای است جلگه و شوره ...
شور گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پرنمک کردن . (فرهنگ فارسی معین ): اِملاح ؛ شور گردانیدن طعام را. (منتهی الارب ). || ایجاد آشوب و فتنه ...
شور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) هیجان و اضطراب حاصل شدن : دلاور به سرپنجه ٔ گاوزورز هولش به شیران درافتاد شور.سعدی .
برم شور بالا. [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 125 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و صیفی جا...
برم شور پائین . [ ب َ شو رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 152 تن . آب آن از چاه و محصول آن غلات و ...
رحمت آباد شور. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 13 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).