گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شورة نویسه گردانی: ŠWR شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) ۞ صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوه ٔ آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. (از ترجمه ٔ ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی شورة شورة. [ رَ] (ع اِ) درون چیزی و برون آن . (منتهی الارب ). اندرون و بیرون . (ناظم الاطباء). مخبر و منظر. (اقرب الموارد). || جای شهد. (منتهی ... شورة شورة. [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) خجلت و شرمندگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خجلت . شیار. (از اقرب الموارد). و رجوع به شیار شود. شورة شورة. [ شو / ش َ رَ ] (ع اِ) منظر و تماشاگاه و هر جائی که در آنجا چیزی دیده شود. (ناظم الاطباء). شوره شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بک... شوره شوره . [ ش َ / شُو رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) شَورة. خجلت و خجالت . (برهان ) (آنندراج ). خجالت و شرمساری و حیا. (ناظم الاطباء). خَجَل . (رشیدی ). شوره شوره . [ رَ ](ع اِ) شورة. صمغ درخت قرم . صمغ درخت اسرار. (از یادداشت مؤلف ). || نوعی از درخت گز. (غیاث ). درخت شوره . سورج . الوس اخنی . (از... شوره شوره . [ ] (اِخ ) شهری است از ناحیت طوران به سند. (حدود العالم ). شوره شوره . [ رَ ] (اِخ ) شورة. ناحیه ای است در عراق عرب (استانداری موصل )، سکنه ٔ آن 14000 تن . مرکز آن قریه ٔ شوره واقع بر ساحل راست دجله است .... شوره آب شوره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آب شور. آب ناخوش : و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامه ٔ ابن ا... شوره پشت شوره پشت . [ رَ /رِ پ ُ ] (ص مرکب ) سرکش و نافرمان . (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود