شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابي بکربن الرداد الزبیدی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سعد عثمانی دیباجی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عزالدین شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم باجوری شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد حجازی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد حَصْکَفی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمد شهاب بن محمدبن عبدالسلام شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمد شهاب بن محمدبن علی مصری و النور السافر ص 200 شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد عجمی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد بوصیری شود.