شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ). رنگ سرخ را گویند که در مرتبه ٔ اول از گل کاژیره کشند و در اصل شاه آب بود به کثرت استعمال شهاب شده . (فرهنگ جهانگیری ). || در لطایف و مدار نوشته بمعنی بچه سگ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن خوبی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) نام ابن طیبوغا از اهل قاهره متوفی بسال 850 هَ . ق . از علماء ریاضی است که کتاب «خلاصة الاقوال فی معرفة ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن عربشاه شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن فرح شهاب الدین ... شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن فقیه همدانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن مأمون احمدبن احمدبن علی . رجوع به ابن مأمون شود.
شهاب الدین .[ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) معروف به ابن معتوق . از شعرای قرن یازدهم هجری . در 1087 هَ . ق . درگذشته است . (ازدائرة المعارف بستانی ). و...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن النقیب شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوسعدبن عمر شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوشامة شود.