شهاب الدین
نویسه گردانی:
ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمودبن احمد اهری (625 - 695 یا 698 هَ . ق .). وی صرف ونحو و فقه و اصول را در زادگاه خود در محضر ملا حسن اهری فراگرفت و سپس در تبریز در حضور شیخ رکن الدین سجاسی به کسب کمالات معنوی پرداخت و از دست او خرقه ٔ فقر پوشید و به دامادیش مفتخر شد و برای ارشاد مردم با زوجه اش عازم شهر اهر گردید. در مسلک عرفانی وی سه مسلک «خلوتی »، «بیرامی »، «مولوی » با هم اتصال یافته اند و ارشاد سه فرقه ٔ مزبور در قراجه داغ بعهده ٔ شیخ محمود محول بوده است . اعقاب وی در طی ادوار راه و روش او را تعقیب کرده و آثاری مکتوب از خود بجای گذارده اند. آخرین فرد عارف از این خاندان میرزا محمدحسین ملقب به مرشد شهاب اهری است که در دوره ٔ سلطنت ناصرالدین شاه قاجار میزیسته است . (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمودبن ابی الحسن نیشابوری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمودبن حرب از ملوک سیستان . رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 430 شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمودبن سلیمان بن فهد حلبی حنبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب معزالدین محمدبن بهاءالدین سام بن عزالدین حسین یکی از امرای غوری بود که از 569 تا 571 هَ . ق . در غز...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد ابوالعباس و احمد هائم ... شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به یحیی بن حبش سهروردی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) ازمحتشمان قهستان بود. (تاریخ جهانگشای ج 2 ص 205).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی خیاو است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) اسفرائینی . وزیر الراشد باللّه عباسی . رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 312 و دستورالوزراء ص 92 شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) اوحدی ، ملقب به امیر اجل فاضل . او راست : عیون الحقایق راجع به تجارت و صنعت . (از کشف الظنون ).