شهلا. [ ش َ ] (از ع ، ص ) (مأخوذ از تازی شهلاء) چشم سیاهی را گویند که مایل به سرخی باشدو فریبندگی داشته باشد. (برهان ) (از غیاث ). چشم سیاه فام . (اوبهی ). تأنیث اشهل . زن میش چشم
: در بیابان بدید قومی کُرد
کرده از موی هر یکی کولا
وآن زنان لطیف هر کردی
با بریشم و دیده ٔ شهلا.
؟ (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ).
الحق نهنگ هندویی دریا نمای از نیکویی
صحنش چو آب لؤلویی از چشم شهلا ریخته .
خاقانی .
بر سقف چرخ نرگسه داری هزار صف
از بند آن دو نرگس شهلا چه خواستی .
خاقانی .
سر ببالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست .
سعدی .
رجوع به اشهل و شهلاء شود.
|| میشی . (یادداشت مؤلف ). رنگی از رنگهای چشم : چشمی شهلا، نرگس شهلا. رنگی میان سیاهی و کبودی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از نرگس که در گل آن بجای زردی سیاهی میباشد مشابه چشم انسان همان نرگس است و آن قسم که زرد است آنرا عبهر گویند. (غیاث ) (آنندراج ).