شهی . [ ش َ هی ی
/ هی ] (از ع ، ص ) خوش مزه . خواهش زای . خواهش انگیز. مشهی . مرغوب . آرزوانگیز. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مطبوع و دل انگیز و شیرین
: هزار بار ز عنبر شهی تر است به خُلق
هزار بار ز آهن قویتر است به باس .
منوچهری .
وگر جودش گذر گیرد بسوی مکه و بطحا
شهی و شهد گرداند کشنده شحم در حنظل .
ازرقی (از انجمن آرا).
تا ببینم این صدا آواز کیست
که ندانی بس لطیف و بس شهی است .
مولوی .
نیک و بد را مهربان و مستقر
بهتر از مادر شهی تر از پدر.
مولوی .
- شهد شهی ؛ آرزوانگیز. (یادداشت مؤلف )
: تا بتلخی نبود شهد شهی همچو شرنگ
تا بخوشی نبود صبر سقوطر چو شکر.
فرخی .
بر همه نیکوان شهر شهی
نیست با دو لبانْت شهد شهی .
؟ (از رادویانی ).
|| اشتها و آرزو کرده شده . (از انجمن آرا). آرزوخواه . (یادداشت مؤلف ).