شیر
نویسه گردانی:
ŠYR
شیر. (اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 204 تن . آب از قنات . صنایع دستی آنجا کرباس بافی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۹۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
چرب شیر. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه شیرش دارای چربی است . انسان یا حیوانی که شیرش چربی دار است .
شیر آبی . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نهنگ است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || تمساح . (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود.
شیر خدا. [ رِ خ ُ ] (اِخ ) شیر خدای . لقب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ اسداﷲ، یکی از القاب حضرت علی کرّم اﷲ و...
شیر خنک . [ رِ خ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیره ٔ خنک . داروهای چند که حرارت بنشاند با هم ، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن . شیره ای ...
نیک شیر. (ص مرکب ) پرشیر. بسیار شیرده . که شیر فراوان دهد : ترف عدو ترش نشود زآنکه بخت اوگاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است .انوری .
شیر فهم شدن اصطلاحی به معنی آگاهی کامل بر موضوع یافتن است.
خروس در گویش فارسی کرمانشاهی، برگرفته از کردی کرمانشاهی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.