اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیراز

نویسه گردانی: ŠYRʼZ
شیراز. (اِ) نانخورشی که شبت را ریز کرده با ماست در مشکی بیامیزند و قدری شیر بر آن ریزند و چند روزبگذارند بماند تا ترش گردد سپس با نان خورند. (از برهان ) (ناظم الاطباء). دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند، ماستینه گویند و آن چیزی است که از شیر ساخته باشند لیکن در عربی نیز استعمال کرده اند و شواریز جمع بر آن بسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). لور. ماست پالوده . ماست که آب از آن برآورده باشند. ماست کیسه ای . (یادداشت مؤلف ). شیر پالوده . (زمخشری ). در تداول گناباد خراسان بر ماست خیکی اطلاق شود. (یادداشت محمدِ پروین گنابادی ) : الماست و الرائب و الشیراز کلها تبرد و تطفی ٔ و تنفخ . (امام محمد زکریای رازی ). اما شیخنا ابوالفتح محمدبن عبداﷲ الشیرازی من اهل هرات یقال له الشیرازی لمحبته بشیراز و هو شی ٔ متخذ من اللبن . (از انساب سمعانی ).
بینیت همی بینم چون خانه ٔ کردان
آراسته همواره به شیراز و به رخبین .

عماره .


ز شیراز و از ترف سیصدهزار
شتروار بد اندر آن کوهسار.

فردوسی .


به طاعت ار ننهد بنده ای ترا گردن
به گور بیند کرمان به روی نان شیراز. ۞

سوزنی (از انجمن آرا).


در دیه کهناب [ در بیهق ] شیراز و ترف بود نیکوتر از ناحیت استوا. (تاریخ بیهق ).
|| سرشیر. (دهار). || مربای دوشابی که ریچال باشد نیز شیراز نامیده می شود. (از برهان ) (ناظم الاطباء). ریچار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به پارسی ریچال خوانند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : مأکولات زمستانی و مخللات و سردخانه ها از شیرینی های گوناگون و شیرازهای نظیف و ریچارهای لطیف . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 64). || قسمی پنیر. (از ناظم الاطباء). || (معرب ، اِ) شیر خفته ٔ آب برآورده . ج ، شَواریز، شَراریز، شاریز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر بریده . ج ، شواریز، شراریز. (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شیراز. (اِخ ) نام شهری دلگشا در فارس که اکنون حاکم نشین این مملکت است و شراب آنجا در خوبی معروف همه ٔ عالم و موطن شیخ سعدی و خواجه حا...
شیراز. (اِخ ) دهی است از بخش رضوانده شهرستان طوالش . سکنه ٔ آن 354 تن . آب آن از رودخانه ٔ چاف رود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
شیراز. (اِخ ) دهی است از بخش عجب شیر شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 984 تن . آب از قلعه چای و چشمه و چاه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
آل شیراز. [ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آل شیرازی . شراب سرخ یا نیم رنگ شیرازی .
برد شیراز. [ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوانات و سرجهان شهرستان آباده در سی کیلومتری شمال سوریان کنار راه فرعی برد شیراز به لور...
تخت شیراز. [ ت َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در گناباد خراسان ، نام صندوقی که در آن ماست و پنیر و نان و دیگر خوردنی ها نهند. رجوع به شیرا...
دره شیراز. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 26هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 12هزارگزی ...
شراب شیراز (به زبان‌های اروپایی: Shiraz) یکی از گونه‌های شراب است که از انگور قرمز که تلفیق یا پیوندی است از دو نوع انگور به نام‌های موندوز بلانش و ان...
باده ٔ شیراز. [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باده ٔ شیرازی . بمعنی شرابی که در شیراز اندازند. مخلص کاشی گوید:غربت افتاد چو دلخواه وط...
جامع جدیدشیراز. [ م ِ ع ِ ج َ دِ ] (اِخ ) این جامع به مسجد نو معروف است و اتابک سعدبن زنگی آن را در 615 هَ.ق . بنا کرده است . از بنای اتابک...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.