اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیطان

نویسه گردانی: ŠYṬAN
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 696 تن . آب از رودخانه ٔ هیرمند. صنایع دستی زنان قالیچه و کرباس بافی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شیطان . [ ش َ ] (ع اِ) هر سرکش و نافرمان از مردم و پری و ستور و جز آن . ج ، شَیاطین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نافرمان . مت...
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) ابلیس . (ناظم الاطباء). (از ماده ٔ شطن شطوناً، یعنی دور شد دور شدنی ) و وجه تسمیه آن است که از درگاه حضرت آفریدگار مط...
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن فرط ازدی . صحابی است و نبی (ص ) نام اورا تغییر داده به عبداﷲ موسوم کرد. (منتهی الارب ).
شیطان . [ ش َی ْی َ ] (اِخ ) دو زمین هموارند در صمان و در آن هر دو آبگیرهاست برای آب باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
این واژه از اساس یونانى ست و تازیان (اربان) از واژه ى یونانى ساتانَس برداشته و معرب نموده و گفته اند: الشیطان ، شیطنة ، شیاطین شطن یشطن ، شیطانیة و .....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شیطان سار. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوسار : خاک بر سر باد و آتش در جگر گر بعد از این این چنین جرأت نماید نفس شیطان سار من .بدر چاچی...
شیطان سوز. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) شیطان سوزنده . که شیطان را آتش زند و بسوزد و نابود کند : زآنکه شیطان سوز و دجال افکن است آدم مهدی مکان می خ...
شیطان شکن . [ ش َ / ش ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شیطان شکننده . آنکه شیطان را بشکند و شکست دهد : مهدی دجال کش آدم شیطان شکن موسی دریاشکاف احمد جب...
شیطان شیم . [ ش َ /ش ِ طا ی َ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوخوی : آدمی هست که شیطان شیم است . خاقانی .رجوع به شیطان صفت شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مهدی یوسف زاده
۱۳۹۴/۰۷/۱۶ Iran
0
0

اگر اینابیات از مثنوی مولانا به جمع معانی و اشعاری که در توضیح معنی شیطان آمده اضافه بشود بازهم معنی روشنتر و بیاد ماندنی تر خواهد بود :
مثنوی معنوی -دفتر پنجم
بخش ۲۵ - تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه
اسپ سرکش را عرب شیطانش خواند
نی ستوری را که در مرعی بماند
شیطنت گردن کشی بد در لغت
مستحق لعنت آمد این صفت


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.