شیطان
نویسه گردانی:
ŠYṬAN
شیطان . [ ش َ ] (ع اِ) هر سرکش و نافرمان از مردم و پری و ستور و جز آن . ج ، شَیاطین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نافرمان . متمرد. (از فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). || دیو. (دهار) (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ص 2). || دیو استنبه . (ناظم الاطباء). || دیو مردم . (دهار) (مهذب الاسماء). || بدخوی سخت دل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از نبات . ج ، شیاطین . (مهذب الاسماء). نوعی از زقوم . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || مار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (از ع ، ص ) در صفت بچه ٔ شریر بی آرام شوخ . تُخْس . بازیگوش . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) ابلیس . (ناظم الاطباء). (از ماده ٔ شطن شطوناً، یعنی دور شد دور شدنی ) و وجه تسمیه آن است که از درگاه حضرت آفریدگار مط...
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 696 تن . آب از رودخانه ٔ هیرمند. صنایع دستی زنان قالیچه و کرباس بافی ...
شیطان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن فرط ازدی . صحابی است و نبی (ص ) نام اورا تغییر داده به عبداﷲ موسوم کرد. (منتهی الارب ).
شیطان . [ ش َی ْی َ ] (اِخ ) دو زمین هموارند در صمان و در آن هر دو آبگیرهاست برای آب باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
این واژه از اساس یونانى ست و تازیان (اربان) از واژه ى یونانى ساتانَس برداشته و معرب نموده و گفته اند: الشیطان ، شیطنة ، شیاطین شطن یشطن ، شیطانیة و .....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شیطان سار. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوسار : خاک بر سر باد و آتش در جگر گر بعد از این این چنین جرأت نماید نفس شیطان سار من .بدر چاچی...
شیطان سوز. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) شیطان سوزنده . که شیطان را آتش زند و بسوزد و نابود کند : زآنکه شیطان سوز و دجال افکن است آدم مهدی مکان می خ...
شیطان شکن . [ ش َ / ش ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شیطان شکننده . آنکه شیطان را بشکند و شکست دهد : مهدی دجال کش آدم شیطان شکن موسی دریاشکاف احمد جب...
شیطان شیم . [ ش َ /ش ِ طا ی َ ] (ص مرکب ) شیطان صفت . دیوخوی : آدمی هست که شیطان شیم است . خاقانی .رجوع به شیطان صفت شود.