گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صابر نویسه گردانی: ṢABR صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: آینه سازی بود در ایران زمین ، آیینه ٔ کلام به مصقله ٔ طبعش صفاتزیین . این بیت از اوست :تا برگرفت ماه من از رخ نقاب راشرمنده ساخت عکس رخش آفتاب را.(صبح گلشن ص 339). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی صابر صابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا. آرام . بردبار. حلیم . ج ، صابرون ، صابرین : به درد کسان صابری اندر و توبه بدنامی خویش همداست... صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است . نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ... صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای معاذ بزاز است . شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق شمرده و گویا امامی و مجهول است . (تنقیح المقال ج 2 ص 9... صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :ساقی بده آن شراب گلگون راگز گونه خجل کند طبرخون راخواهی که رخ تو رنگ گل... صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری رازی است . صاحب آتشکده گوید: از شعرای ری بود و خطابت آن دیار مخصوص وی . این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است ... صابر صابر. [ب ِ ] (اِخ ) شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و شعیب حداد از او روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90). صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، مکنی به ابی غانم . شیخ منتخب الدین بن بابویه در فهرست خود که در آخر کتاب اجازات بحار چاپ شده است ، گوید و... صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ هاشمی . مولای بنی هاشم . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع ) ذکر کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90). صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . رجوع به صابر سمرقندی شود. صابر صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) محمدعلی . از مردم مشهد مقدس است . گویند به مراتب علمی مربوط بود. این سه شعر از اوست :هنگام شکر او به زبان شکوه ای گذشت... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود