اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صابر

نویسه گردانی: ṢABR
صابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا. آرام . بردبار. حلیم . ج ، صابرون ، صابرین :
به درد کسان صابری اندر و تو
به بدنامی خویش همداستانی .

منوچهری .


گرچه بکشی تو مرا صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم .

منوچهری .


دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است .

سعدی .


|| آنکه کسی را نگاه دارد تا دیگر او را بکشد و فی الحدیث فی رجل امسک رجلاً فقتله آخرُ : اقتلوا القاتل و اصبروا الصابر؛ ای احبسوا الذی حبسه للموت حتی یموت . (منتهی الارب ). || (اِ) نامی از نامهای مردان . || (اِخ ) کوچه ای است معروف به مرو. (معجم البلدان ). و نسبت بدان صابری است . || لقب حضرت ایوب علیه السلام . (غیاث اللغات ). || نامی از نامهای خدای تعالی . بردبار که شتاب نکند به عقاب . || از نعوت امام علی النقی یعنی علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: آینه سازی بود در ایران زمین ، آیینه ٔ کلام به مصقله ٔ طبعش صفاتزیین . این بیت از اوست ...
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است . نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ...
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای معاذ بزاز است . شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق شمرده و گویا امامی و مجهول است . (تنقیح المقال ج 2 ص 9...
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :ساقی بده آن شراب گلگون راگز گونه خجل کند طبرخون راخواهی که رخ تو رنگ گل...
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری رازی است . صاحب آتشکده گوید: از شعرای ری بود و خطابت آن دیار مخصوص وی . این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است ...
صابر. [ب ِ ] (اِخ ) شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و شعیب حداد از او روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، مکنی به ابی غانم . شیخ منتخب الدین بن بابویه در فهرست خود که در آخر کتاب اجازات بحار چاپ شده است ، گوید و...
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ هاشمی . مولای بنی هاشم . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع ) ذکر کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . رجوع به صابر سمرقندی شود.
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) محمدعلی . از مردم مشهد مقدس است . گویند به مراتب علمی مربوط بود. این سه شعر از اوست :هنگام شکر او به زبان شکوه ای گذشت...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.