صاحب
نویسه گردانی:
ṢAḤB
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حاتم فرغانی . وی در سفری که به حج رفت به بغداد شد و در آنجا حدیث گفت . علی بن عمر کسکری از وی حدیث کند. (تاریخ بغداد ج 9 ص 344).
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صاحب صابی . [ ح ِ ب ِ صا ] (اِخ ) کنایه از عیسی (ع ) است . (برهان قاطع). و این قول ظاهراً بر اساسی نیست .
صاحب صابی . [ ح ِ ب ِ صا ] (اِخ ) نام مردی بوده که فطرت و فطانت عالی داشته و ستاره پرستی را او بهم رسانیده است . (برهان قاطع). رجوع به ...
صاحب سلیقه . [ ح ِ س َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) خوش ذوق . خوش آرزو. رجوع به سلیقه شود.
صاحب عادل . [ ح ِ ب ِ دِ ] (اِخ ) وزیر ابوکالیجار ۞ مرزبان بن سلطان الدولة بود. بعد از فوت ابوکالیجار پسر وی منصور فولادستون به اغوای مادر خو...
صاحب عباد. [ ح ِ ب ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
صاحب شریعت . [ ح ِ ش َ ع َ ] (اِخ ) پیغمبر اسلام : وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.سوزنی .
صاحب الحضر. [ ح ِ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) در مجمل التواریخ آرد که چون بلاش بن خسرو خبر یافت که رومیان به شهر پارسیان سپاه خواهند آورد، از ملوک ...
صاحب الخان . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) رجوع به فیض بن حبیب شود.
صاحب الخان . [ ح ِ بُل ْ ] (اِخ ) رجوع به هیثم بن ابی روح شود.
صاحب الدار. [ ح ِ بُدْ دا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کدخدا. صاحب خانه . ابوالمثوی . || (اِخ ) لقب مهدی ، صاحب الزمان ، امام دوازدهم شیعیان . رجوع ...