اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صاحب

نویسه گردانی: ṢAḤB
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) تاج الدین محمدبن صاحب فخرالدین محمدبن وزیر بهاءالدین علی بن محمدبن حنا. وی رئیس و شاعر بود و از سبط سلفی حدیث کندو بسال 707 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ص 177).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
صاحب دعوت . [ ح ِ دَع ْ وَ ] (اِخ ) ابومسلم خراسانی : و اخبار ابومسلم صاحب دعوت عباسیان و طاهر ذوالیمینین و نصر احمد سامانی بسیار خوانده اند. (...
صاحب دکان . [ح ِ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دکاندار. خداوند دکان .
صاحب حالت . [ ح ِ ل َ ] (ص مرکب ) دارای جذبه و شور. آنکه حرارتی و عشقی دارد : که صاحب حالتان یکباره مردندز بی سوزی همه چون یخ فسردند.نظام...
صاحب حدیث . [ ح ِ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه حدیث داند. محدث : موفق امام صاحب حدیثان و همه ٔ اعیان گفتند صواب جز این نیست که اگر جز این کرده ...
صاحب حیات . [ ح ِ ح َ ] (ص مرکب ) جاندار. زنده : صاحب حیات بی درد نیست . (مجالس سعدی ).
صاحب جلال . [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ) دارای شکوه . بزرگ . بزرگ قدر.
صاحب جمال . [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ) خوش صورت . خوشگل . زیبا. وجیه . خوبروی . حَسین . حَسینة : یکی را زنی صاحب جمال درگذشت . (گلستان ). حسن میمندی ...
صاحب جاهی . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) مقام صاحب جاه : خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی .حافظ.
صاحب تصرف . [ ح ِ ت َ ص َرْ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مالک و متصرف . || مرشدی که بتواند حالتی را از مرید بگیرد یا به او بدهد : و حالی که به ...
صاحب تمیز. [ ح ِ ت َ ] (ص مرکب ) خردمند. باشعور. عاقل : دیوانه میکند دل صاحب تمیز راهر گه که التفات پری وار میکند.سعدی .
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۶ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.