صاحب
نویسه گردانی:
ṢAḤB
صاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) تاج الدین محمدبن صاحب فخرالدین محمدبن وزیر بهاءالدین علی بن محمدبن حنا. وی رئیس و شاعر بود و از سبط سلفی حدیث کندو بسال 707 هَ . ق . درگذشت . (حسن المحاضرة ص 177).
واژه های همانند
۲۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
صاحب مروت . [ ح ِ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) جوانمرد : علما گویند مقام صاحب مروت به دو موضع ستوده است ، درخدمت پادشاه ... یا در میان زهاد. (کلیله ...
صاحب کلاه . [ ح ِ ک ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه . تاجدار : کمین مولای تو صاحب کلاهان به خاک پای تو سوگند شاهان . نظامی .پری دختی پری بگذار ...
صاحب گناه . [ ح ِ گ ُ ] (ص مرکب ) گناهکار. مذنب : به داور داور فریادخواهان به یارب یارب صاحب گناهان .نظامی .
صاحب گیسو. [ ح ِ ] (ص مرکب ) علوی . سید. رجوع به صاحب گیسویی شود.
صاحب کمند. [ ح ِ ک َ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) صیاد : چون نرود در پی صاحب کمندآهوی بیچاره به گردن اسیر.سعدی .
صاحب گرای . [ ح ِ گ ِ ] (اِخ ) از خانهای قرم (کریمه ) است . رجوع به خانان کریمه و کریمه شود.
صاحب قیاس . [ ح ِ ] (ص مرکب ) صاحب رأی و تدبیر : همه انجمن ساز و انجم شناس به تدبیر هر شغل صاحب قیاس .نظامی .
صاحب فطنت . [ ح ِ ف ِ ن َ ] (ص مرکب ) زیرک . باهوش : پادشاهی بود او را سه پسرهر سه صاحب فطنت و صاحب نظر.مولوی .
صاحب فراش . [ ح ِ ف ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )مریض و بیمار بستری : و او نیز رنجور و صاحب فراش بود. (تاریخ طبرستان ). رکن الدین رنجور شد و صاحب فرا...
صاحب درنگ . [ ح ِ دِ رَ ] (ص مرکب ) صبور. شکیبا. متحمل : دولتیی باید صاحب درنگ کز قدری بار نیاید به تنگ .نظامی .