اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صافی

نویسه گردانی: ṢAFY
صافی . (اِخ ) (میر...) شاعری است . و صاحب صبح گلشن گوید: میر صافی به می سخنوری مست بود. از وطن به خراسان رسید و در آنجا اقامت گزید و در فترت ازبکان ندای ارجعی شنید. او راست :
شهی که از اثر عدل اوست تیغ اجل
برون ز تهمت خون ریختن چو تیغ جبال
بسی نماند که از پشتی حمایت او
به تیغ غمزه کند صید شیر چشم غزال .

(صبح گلشن ص 234).


در قاموس الاعلام ترکی آمده است که وی در هجوم ازبکها به خراسان کشته شد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صافی شرابدار. [ ی ِش َ ] (اِخ ) وی غلام امیر اسماعیل سامانی و مهتر شرابداران او بود. روزی گناهی از وی سر زد، بترسید و دو غلام دیگر ترک با خ...
صافی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) مؤلف آتشکده وی را در شمار معاصرین خویش آرد و گوید: نام او میرزا جعفر و از سادات رفیعالدرجات اصفهان و جو...
ثافی . (ع ص ) نعت فاعلی از ثفاء.
سافی . (ع ص ، اِ) خاکی که باد برده باشد. (ناظم الاطباء). || مُسرِع .
سافی . (اِخ ) ۞ شهری است در مراکش در کرانه ٔ اقیانوس اطلس با56800 تن سکنه .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.