اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صبا

نویسه گردانی: ṢBA
صبا. [ ص َ ] (اِخ ) فتح علی خان . وی از مردم کاشان است و در شیراز به سر می برد. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و المعاصرین تعبیر کند و گوید: آن جناب از اعیان و اشراف شهر کاشان بود و مدتی در شیراز به سر برد و در بدو جلوس فتحعلی شاه با قصائد غرائی که انشاد کرد در زمره ٔ ندمای محفل سلطانی درآمد و روزگاری نیز به حکومت قم و کاشان گذرانید. سپس کناره جست و به ملتزمین رکاب پیوست و به مراحم بی پایان سلطانی مفتخر آمد:و گوید:... قرب هفتصد سال است که چنین سخن گستری در گیتی نیامده و جمعی از ارباب انصاف مثنوی وی را بر مثنوی حکیم فردوسی ترجیح میدهند... غرض وی ملک الشعراءبالاستحقاق این عصر است و فقیر را به قوت طبع و پختگی اشعار آن جناب کمال اعتقاد میباشد. (ریاض العارفین چ 1305 ص 262). و در مجمعالفصحاء احتساب الممالکی رانیز جزو مشاغل او شمرده و گوید در فنون نظم مثنوی وقصیده سرائی طرزی خاص داشت ، و غالباً همت بر رعایت معانی و الفاظ و مراعات صنایع و بدایع می گماشت ، الحق دست سخن سرایان کهن را بر پشت بست و در محفل قدرت بر ایشان مصدر نشست . از غایت شهرت آفتاب است و افکار و اشعار متین او زیور هر کتاب ، کلام وی فصیح و مطبوع و زیبا و متین است ، و اشعار او بلیغ و جزیل و مصنوع و رنگین ... دیوان قصاید آنجناب تخمیناً ده پانزده هزاربیت است همگی محکم و رزین و زبده و گزین ... در احیای طرز بلغا خاصه صنعت سجع متوازی بی نظیر است و در سنه ٔ 1238 هَ . ق . درگذشت . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 267). مرحوم بهار در مقدمه ای که به گلشن صبا نوشته است گوید: فتح علی خان متخلص به صبا و ملقب به ملک الشعراء،اصلا از مردم آذربایجان و از خاندان امرای دنبلی است و سلسله ٔ نسب او چنین است : فتحعلی بن آقامحمدبن امیرفاضل بیک بن امیر شریف بیک بن امیر غیاث بیک ... که به سی ویک پشت به یحیی بن خالد برمکی میرسند ۞ . وی از خاندان امرای دنبلی است که مدتهادر آذربایجان (حدود خوی و مراغه ) به امارت و حکومت و سرحدداری ، گاهی مستقل و گاهی به دست نشاندگی پادشاهان زند و قاجار مشغول بوده اند، و تاریخ آنان از 742 هَ . ق . تا زمان قاجار به رشته ٔ تحریر درآمده است . ونسخه ٔ آن امروز در تهران نزد یکی از شاهزادگان قاجار موجود است . خانواده ٔ فتحعلی خان از فترات دوره ٔ نادر و کریمخان به کاشان افتاده و برادر بزرگ تر فتحعلی خان میرزا محمدعلی خان پدر میرزا محمدحسن ملک الشعراء اصفهان متخلص به ناطق وزیر لطفعلی خان زند بود. و پس از انقراض زندیه دستگیر و مورد عتاب آقا محمدخان قاجار قرار گرفت و او را به جرم اینکه از قول لطفعلی خان نامه ای ناهموار به آقامحمدخان نوشته بوده است و انکار نکرد کشتند ۞ . فتحعلی خان قبل از آنکه چراغ زندیه خاموش و آفتاب دولت قاجار بالا گیرد لطفعلی خان و سایر امرای زندیه را مدح میگفت وخود نگارنده دیوانی از آن مرحوم در دست داشت که مدایح لطفعلی خان و دیگر امرای زندیه و مخصوصاً قصیده ٔ لامیه که در پایان همین مقاله آمده است در آن کتاب بود. صبا پس از واقعه ٔ برادر متواری شد و معلوم نیست چه بر او گذشت تا هنگامی که فتح علی شاه به لقب جهانبانی ملقب و از جانب آقا محمدخان فرمان فرمای فارس شد، فتحعلیخان صبا در فارس بدو پیوست ، و فتح علی شاه به تربیت و نگاه داری او پرداخت و به سال 1212 هنگام جلوس پادشاه صبا قصیده ٔ غرائی که با این مطلع آغاز میشود:
دو آفتاب کز آن تازه شد زمین و زمان
یکی به کاخ حمل شد یکی به گاه کیان .
ساخت و به لقب ملک الشعرائی و به التزام رکاب سلطانی نایل آمد. و سپس چندی هم به حکومت قم و کاشان مأمور شد و زمانی هم منصب احتساب الممالکی را عهده دار گردید. در اواخر از حکومت دست کشید و به التزام رکاب شاهی اختصاص یافت و گویند وقتی به کلیدداری آستانه ٔ قم نیز منصوب گشت . سال ولادت وی به تحقیق معلوم نیست اما خود او در مقدمه ٔ بعض نسخ گلشن صبا و تمام نسخ شهنشاهنامه خود را چهل وپنج ساله میخواند و از طرفی معتمدالدوله گوید: در سفری که فتح علی شاه به قصد جنگ روس از پایتخت به آذربایجان کرد صبا ملتزم رکاب بوده و داستان یکی از حروب را که از آن آگاهی داشت به بحر متقارب به نظم آورد و به عرض رسانیده و پذیرفته گشت سپس مأمور شد که تاریخ قاجاریه را از آغاز تا پایان به نظم آورد و او بنظم شاهنشاهنامه پرداخت . (گنجینه ٔ معتمد ص 64). و چون میدانیم که سفر فتح علی شاه به آذربایجان و استقرار اردوی او در چمن اوجان به سال 1224 و مراجعت وی از آن سفر در آخر همان سال بوده ، پس صبا در این سال چهل وپنج سال داشته و ناگزیر ولادتش در 1179 بوده است . فوت او نیز در 1238 رخ داد پس درپنجاه ونه یا شصت سالگی بدرود حیات گفته است . مرحوم لله باشی در حق او گوید: «عمر معقولی کرده » و کلمه ٔ معقول در آن عصر برای تعیین مقداری است که از حد وسط بیشتر ولی به حد اعلی هم نرسیده باشد. صبا در شعر شاگرد حاج سلیمان صباحی است و با آذر و هاتف آمیزش داشته است ، شک نیست که صبا در جوانی به تحصیل علوم متداول مشغول بوده است زیرا علم خط و ادب و طب در عصر کریمخان رواجی بسزا داشت و همه ٔ دانشوران آن عصر خاصه شعرا در خط فارسی و عربی و تتبع شعر گذشتگان و فن تاریخ ماهر بوده اند و صبا نیز در زمره ٔ این طبقه بوده است . رضاقلی خان هدایت مدعی است که : صبا «... شیوه و قانون استادان قدیم را تجدید کرده و موزونان عهد و زمان خود را پدرانه پرورده است ...» ولی همان طور که در شماره های سال 1311 مجله ٔ ارمغان تحقیق شده است ، تجدید سبک و شیوه ٔ قدما رهین زحمات عده ای از مردان علم و ادب قرن دوازدهم است که صبا نیز در دبستان آنان پرورش یافته و از آن گروه صباحی استاد صبا است اما باید اعتراف کرد که صبا در تقویت شیوه ٔ شاعران باستان رنج موفور کشید و در این شیوه پس از استادان خویش رتبه ٔ مقدم را دارد، و هر چند صبا از نظر لطافت شعر به پایه ٔ آنان نمی رسد، اما از جهت معانی و صنایع و جزالت و سنجیدگی و بلندی بر آن سبقت دارد. صبا خود دارای دبستانی است که قاآنی و سپهر و ادیب الممالک و بسیاری از شعرای قرن سیزدهم شاگردان آن دبستانند. تفصیل در مقالاتی که اشاره شد مسطور است . صبا گذشته از استادی در شعر و ادب ، اخلاق و صفاتی پسندیده داشته است . به تربیت و تشویق دانشوران همت گماشت و آنان را به دربار هدایت و شغلی نامزد آنان میکرد و از جمله ٔ اینان فاضل خان گروسی است . و این صفت که در شاعران و دبیران و ارباب صنعت نادر است صبا را در نظر ما مردی بزرگ جلوه می دهد و معاصرین او را در مقابل وی خاضع میکرد. از خاندان صبا خانواده های چندی به جای ماند که همه فضلا و شعرا و بزرگانند مانند فروغ ، عندلیب ، محمودخان ، میرزا احمد صبور، خجسته و گروهی دیگر از فضلا که هم اکنون در قید حیاتند و این خاندان را میتوان اولین خاندان بزرگ ادبی ایران شمرد که سلسله ٔ نسب آنان ازعهد قدیم تا امروز به هم پیوسته و دارای ریاست و جلالت و بزرگی و هنراند. از اشعار صبا دیوان قصاید و غزلیات ، شهنشاهنامه ، خداوندنامه ، گلشن صبا و جز آن موجود است و مقداری از اشعار وی نیز از میان رفته است ودر خراسان شنیدم که او را دیوانی در مدح امرای زند بوده است و چون به خدمت جهانبانی ولیعهد قاجار درآمدآن دیوان را بشست شاید تنها اثری که از آن دیوان باقی است قصیده ٔ لامیه ای است که در مدح لطفعلی خان زند گفته و سپس با اندکی تصرف آن را به نام فتحعلی شاه گردانیده و آن قصیده اینست :
جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال
به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال
خسرو ملک ستان لطفعلی خان که بود
یاورش لطف علی یار خدای متعال .
که آن را بدین صورت گردانده اند :
جانب کشور جمشید شو ای پیک شمال
به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال
خسرو ملک ستان فتحعلی شه که بود
یاورش لطف علی یار خدای متعال .
نوشته ٔ صاحب فارسنامه نیز تأیید میکند که فتحعلی خان مداح زندیان بوده است . وی چنین نویسد: لطف علی خان پس از ورود بشیراز صیدمرادخان قاتل پدر خویش را بکشت و به تخت نشست و فتح علی صبا در تاریخ جلوس او گفت :
رسم عدالت چو کرد زنده به تاریخ او
گفت صبا او بود ثانی نوشیروان .

(فارسنامه چ تهران ص 231).


بهترین اشعار صبا نامه ٔ گلشن صباست چه در سایر اشعار وی کلمات غریب و احیانا لغات وحشی دیده می شود ولی چون در گلشن صبا پیروی از استاد سخن سعدی کرده است شعر او ساده و روان و فصیح میباشد. تصویری از صبا در ضمن تصویر مجلس بار فتحعلی شاه که در سرسرای وزارت خارجه نقاشی شده است ، دیده می شود که در سمت راست مجلس در مکان محترم با لباس رسمی جبه و شال و کلاه ایستاده و جزوه ٔ مدیح به کف دارد.(از مقدمه ٔ گلشن صبا چ 1313 شمسی بقلم بهار). براون در تاریخ ادبیات در ترجمه ٔ احوال او به نقل گفته های هدایت پرداخته و گوید: صبا چون بیشتر مدحی است کمترما را پسند می افتد اما بسیار خوش آهنگ و عذب البیان است . (تاریخ ادبیات ایران ترجمه ٔ یاسمی صص 199 - 200). و رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 626 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سبا. [ س َب ْ با ] (اِخ ) ۞ آبی است در سرزمین فزاره . (معجم البلدان ).
سبا.[ س َب ْ با ] (اِخ ) نام کوهی است . (معجم البلدان ).
سبا. [ س َ ](اِخ ) المنصور. رجوع به ابوحمیر سبا المنصور شود.
صبع. [ ص َ ] (ع مص ) اشاره کردن بسوی کسی بانگشت باهانت یا عام است . دلالت کردن کسی را بکسی یا به چیزی بانگشت . (منتهی الارب ) (تاج الم...
سباء. [ س َ ب َءْ ] (اِخ ) نام سوره ٔ سی و چهارم از قرآن ،مکیه و آن پنجاه و چهار آیت است ،پس از احزاب و پیش از ملائکه . و آن را سباء از این...
سبع. [ س َ ] (ع مص ) سبع قوم ؛ هفتم ایشان گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هفت یک مال کسی گرفتن . (منتهی الارب ). سبع قوم ؛ سب...
سبع. [ س َ ] (ع عدد، ص ، اِ) هفت ، و سبع نِسْوَة یعنی هفت زن . (منتهی الارب ). هفت . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ص 56) (اقرب الموارد). مؤنث سب...
سبع. [ س َ ب ُ / س َ ب َ / س َ ] (ع اِ) دده . (منتهی الارب ) (دهار). ج ، اَسْبُع، سباع . (منتهی الارب ). حیوان درنده مطلقاً. ج ، اسبع، سباع . یقا...
سبع. [ س َ ب ُ ](اِخ ) نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ جنوبی و آن را بر مثال ددی توهم کنند و کواکب آن نوزده است . (جهان دانش ). یکی از ص...
سبع. [ س ُ ] (ع اِ) هفت یک . ج ، اسباع . جزئی از هفت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از آن است اسباع القرآن و این محدث است . (از اقرب ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.