اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صح

نویسه گردانی: ṢḤ
صح . [ ص َ / ص َح ْ ح َ ] (ع اِ) علامتی است نمودن صحت را، شاید مخفف صَح ّ و یا صحیح :
در میان صالحان یک اصلحی است
بر سر توقیعش از سلطان صحی است .

مولوی .


صح بفتح صاد و حاء مشدد که بمعنی امضاء و تصدیق استعمال میشود چنانکه گویند: «فلانکس بمعامله ٔ مزبور صح گذاشت ». فعل ماضی یصح است و از صح ذلک و امثال آن مخفف شده است .خاقانی گوید :
توقیع خاقان از برش از صَح َّ ذلک زیورش
گوئی ز جود شه برش گنجی است پیدا ریخته .
و اینکه اغلب آن را بشکل صِحَّة بر وزن عده مینویسند درست نیست . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز شماره ٔ 6 - 7 ص 45 از خیام پور) و در ذیل همین صفحه از محیط المحیط آرد: صحح المریض تصحیحاً؛ ازال مرضه . و الکتاب ؛ ازال سقطه وکتب علیه . و صح ؛ و هی کلمة یستعملها الکتاب فی آخر مایکتبونه لتصحیحه . و رجوع به ذیل کلمه ٔ ص در این لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سه تلو. [ س ِ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش گاوبندی شهرستان لار، واقع در 8 هزارگزی باختر گاوبندی ، کنار راه شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه...
سه سوک . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنج...
سه شاخ . [ س ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از موالید ثلاثه باشد و آن حیوان ، نبات و جماد است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
سه رود. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ ، رباب و بربط است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
سه علم . [ س ِ ع ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از علم الهی و طبیعی و ریاضی باشد. (برهان ) : نمازی کز سه علم ۞ آرد فلاطون پیرزن بینی که یکدم چار ر...
سه ضربه . [س ِ ض َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح کشتی گیران ) آنکه کسی را سه مرتبه بر زمین زنند. (فرهنگ فارسی معین ) : چنانکه نراد آسمان ر...
سه ضلعی . [ س ِ ض ِ ] (اِ مرکب ) سه بر. (فرهنگستان ).
سه ظلمت . [ س ِ ظُ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاریکی صلب و تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر است و آنرا سه ظلمات هم میگویند. (برهان ) (غیاث ) : ...
سه دختر. [ س ِ دُ ت َ ] (اِخ ) سه خواهران است که کنایه از سه ستاره باشد از بنات النعش . (برهان ). بنات النعش . (فرهنگ رشیدی ) : نقشی از آن گر...
سه سنبل . [ س ِ سُم ْ ب ُ ] (اِ مرکب ) سوسنبر و آن سبزی باشد میان پودنه و نعناع زیرا که چون پودنه را دست نشان کنند سوسنبر شود و آنرا سی سنبر ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.