اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صح

نویسه گردانی: ṢḤ
صح . [ ص َ / ص َح ْ ح َ ] (ع اِ) علامتی است نمودن صحت را، شاید مخفف صَح ّ و یا صحیح :
در میان صالحان یک اصلحی است
بر سر توقیعش از سلطان صحی است .

مولوی .


صح بفتح صاد و حاء مشدد که بمعنی امضاء و تصدیق استعمال میشود چنانکه گویند: «فلانکس بمعامله ٔ مزبور صح گذاشت ». فعل ماضی یصح است و از صح ذلک و امثال آن مخفف شده است .خاقانی گوید :
توقیع خاقان از برش از صَح َّ ذلک زیورش
گوئی ز جود شه برش گنجی است پیدا ریخته .
و اینکه اغلب آن را بشکل صِحَّة بر وزن عده مینویسند درست نیست . (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز شماره ٔ 6 - 7 ص 45 از خیام پور) و در ذیل همین صفحه از محیط المحیط آرد: صحح المریض تصحیحاً؛ ازال مرضه . و الکتاب ؛ ازال سقطه وکتب علیه . و صح ؛ و هی کلمة یستعملها الکتاب فی آخر مایکتبونه لتصحیحه . و رجوع به ذیل کلمه ٔ ص در این لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۹ مورد، زمان جستجو: ۲.۸۹ ثانیه
سه نوبت . [ س ِ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از زمان کودکی ، جوانی و پیری و زمان تهجد، اشراق و چاشت . در قدیم در همین اوقات ثلاثه نوبت می اند...
یی سه سه . [ س ِ س ِ ] (اِخ ) ۞ نامی که چینیان به یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی داده بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 195). و رجوع به ...
سه یک آب . [ س ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 525 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آنجا...
سه گوشه . [ س ِ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی خاردار که اشترخار نیز گویند. (ناظم الاطباء).
سه گوهر. [ س ِ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاث یعنی حیوان ، نبات و جماد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
همان سیزده ۱۳ می باشد ؛ یعنی ۳ یاز ۱۰ (یاز در معنی بیش یا افزوده از حد است ؛ یازیدن یعنی پیش رفتن ، دست اندازی کردن ، به جلو رفتن ...) به این شکل عدد ...
دم سه ول . [ دَ س ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن ات...
سه بردان . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 175 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اها...
سه انگشت . [ س ِ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) افزاری سه شاخه که دهقانان بدان غله را بر میگردانند. (ناظم الاطباء).
سه خواهر. [ س ِ خوا / خا هََ ] (اِخ ) سه خواهران . کنایه از بنات باشد و آن سه ستاره است پهلوی هم از جمله ٔ هفت ستاره ٔ بنات النعش که آنرا ه...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.