صحن
نویسه گردانی:
ṢḤN
صحن . [ ص َ ] (اِخ )کوهی است نزدیک سوارقیة که آب خوش دارد. (منتهی الارب ). کوهی است در بلاد سلیم بالای سوارقیة و در آن آبی است که هباءة نام دارد که دهنه ٔ چاههای بسیاری است که از سوی پائین بیکدیگر راه دارد و آب بعضی در دیگری ریزد و آن آبی پاکیزه و گواراست . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
صحن . [ ص َ ] (ع اِ)میان سرای و ساحت آن . قَرعاء. (منتهی الارب ). میان سرای . (مهذب الاسماء). صحن خانه . صحن سرای . باعة الدّار. (منتهی الار...
صحن سرا. [ ص َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه ، معتدل ، ...
صحن سیم . [ ص َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از صفحه ٔ کاغذ سفید باشد. || قرص ماه . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ).
صحن ارم . [ ص َ ن ِ اِ رَ ] (اِخ ) عرصه ٔ باغ ارم (بهشت شداد). || مجازاً، باغ خرم . باغی که در نزهت و خرمی چون بهشت ماند.
صحن الحیل . [ ص َ نُل ْ ] (اِخ ) گویند جایگاهی است و نیز گویند منازل اشجع است بایلیا. (معجم البلدان ).
صحن الشبا. [ ص َ نُش ْ ش َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر کثیر. (معجم البلدان ).
صحن عظیم . [ ص َ ن ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سطح ارض و روی زمین باشد. (برهان ).
صحن وسیع. [ص َ ن ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی صحن عظیم است که کنایه از روی زمین و سطح ارض باشد. (برهان ).
صحن دورنگ . [ ص َ ن ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). زمانه .
صحن روذان . [ ص َ ] (اِخ ) نام موضعی است و امیر مبارزالدین را با اعرابی که در آن ناحیت دست بتاراج گشوده بودند مبارزتی افتاد و اعراب را بش...