گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صدر نویسه گردانی: ṢDR صدر. [ ص َ ] (اِخ ) قلعه ٔ خرابی است بین قاهره و ایله ، و ابن ساعاتی در این بیت از آن نام برده است :سری موهنا والانجم الزهر لاتسری و للافق شوق العاشقین الی الفجرتأهب من صدر تخب به الکری فما زال حتی بات منزله صدری .(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی صدر صدر. [ ص َ دَ ] (ع اِمص ) اسم است مصدر صدر را. (منتهی الارب ). صدر صدر. [ ص َ دَ ] (ع اِ) روز چهارم از روزهای نحر. || اسم جمع صادر. || (مص ) بازگشت از آب و حج . (منتهی الارب ). صدر این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : اَوْراس Avras (پهلوى:صدر،سینه) ، بِتیا Betya (پهلوى: سینه ، صدر) ، روبشیا Rubshya (پهلوى: صدر ، ... صحه صدر صحه صدر. املاءِ بسیار ناصحیح «سعه صدر». صدر اول صدر اول . [ ص َ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول عوام ، آغاز. دیرباز. از روزگار قدیم : از صدراول همین طور بوده است . از صدر اول خرا... صدر بار صدر بار. [ ص َ رِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) پیشگاه . بالای مجلس . صدر مجلس : در خدمت تو آمده مخدوم پیشگان بسته به صدر بار تو چون بندگان کمر. ... صدر بیت صدر بیت . [ ص َ رِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیشگاه خانه . پیش خانه . رجوع به صدرالبیت شود. علی صدر علی صدر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) (خواجه ...) اصل او از خوارزم بود و در خراسان میزیست . وقتی محمد تیمور سلطان بر خراسان مسلط شد برخی از متعصبان اهل ... سعه صدر سعه صدر. (عربی) گشادگی سینه، دریادلی، قابلیت بردباری و شکیبایی در تحمل شدائد. رجوع شود به واژه های «سعة» و «صدر». مثال: "یکی از نیروهایی که باعث... شرح صدر افزایش گنجایش روانی فرد تا اندازهای که بتواند: 1ـ انواع گرفتاریها را تحمل کند. 2ـ افزایش دانش یا دارایی یا قدرت، باعث غرور و خود باختگی او نشود.. ترک... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود