اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صراحی

نویسه گردانی: ṢRʼḤY
صراحی . [ ص ُ ] (از ع ، اِ) عربی آن صراحُیّة. قسمی از ظروف شیشه یا بلور با شکمی نه بزرگ و نه کوچک و گلوگاهی تنگ و دراز که در آن شراب یا مسکری دیگر کنند و در مجلسی آرند و از آن در پیاله و جام و قدح ریزند. ابن درید گوید: این لغت عربی نیست . آوند شراب :
صراحی در آن بزم خون میگریست
که زاینها یکی هم نخواهند زیست .

فردوسی .


۞
نه دام الا مدام سرخ پرکرده صراحیها
نه تله بلکه حجره ٔ خوش بساط اوکند تا پله .

عسجدی .


آدم چو صراحی بود و روح چو می
قالب چو نی و روان صدائی در نی .

خیام .


آن حلق صراحی بین کز می بفواق آمد
چون سرفه کنان از خون بیمار بصبح اندر.

خاقانی .


چهره ٔ من جام و چشم من صراحی کن که من
چون صراحی بر سر جام تو جان خواهم فشاند.

خاقانی .


بزبان صراحی و لب جام
هاتف صبح را جواب دهید.

خاقانی .


گریه تلخ صراحی ترک شکرخنده را
خوش ترش چون طوطی از خواب گران انگیخته .

خاقانی .


چون خون سیاوشان صراحی
خوناب دل از دهان فروریخت .

خاقانی .


ساقی بر من چو جام روشن بنهاد
جانم بهوای خدمتش تن بنهاد
عقلم چو صراحی ارچه گردن کش بود
حالی چو پیاله دید گردن بنهاد.

کمال اسماعیل .


شاید که چون صراحی خونم همی خورند
زیرا که سر ندارم و گردن همی کشم .

کمال اسماعیل .


مصحف و شمشیر بینداخته
جام و صراحی عوضش ساخته .

نظامی .


صراحی چون خروسی سازکرده
خروسی کو بوقت آواز کرده .

نظامی .


صراحی های لعل از دست ساقی
بخنده گفت باد این عیش باقی .

نظامی .


صراحی را ز می پر خنده میداشت
بمی جان و جهان را زنده میداشت .

نظامی .


بسی که با خویشتن بگوئی راز
چون صراحی به اشک بیجاده .

سعدی .


در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ٔ غزل است .

حافظ.


سبو بدوش و صراحی بدست و محتسب از پی
نعوذ باﷲ اگر پای من بسنگ برآید.

وحشی .


لب بر لبش چو ساغر خلقی بکام و شاهی
از دور چون صراحی گردن دراز کرده .

شاهی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صراحی گردن . [ ص ُ گ َ دَ ] (ص مرکب ) با گردنی چون گردن صراحی . گردن دراز و کشیده : اشتر صراحی گردنا دانم چه خواهی کردنابا پنبه بازی می کنی...
اشک صراحی . [ اَ ک ِ ص ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب : ز شوق بزم تو در دیده و دل سلمان حرام اشک صراحی و ناله ٔ عود است .سلمان ...
خنده ٔ صراحی . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خنده ٔ مینا. خنده ٔ شیشه . خنده ٔ جام . (مجموعه ٔ مترادفات ).
سنگ و صراحی . [ س َ گ ُ ص ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )کنایه از ناسازگار بودن و ضد بودن است : زاهد به کتابی و کتاب من و توسنگ است و صراحی ان...
صراحی کشیدن . [ ص ُ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) کنایه از صراحی نوشیدن : دل که بیابان گرفت چشم ندارد براه هر که صراحی کشید گوش ندارد به پند. ...
خورشید صراحی . [ خوَرْ / خُرْ دِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب . (آنندراج ) : چو نور شمع ساقی تازه رو باش ز خورشید صراحی ماه نو با...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.