صرب
نویسه گردانی:
ṢRB
صرب . [ ص ِ ] (اِخ ) (قبائل ...) سامی گوید: نام قومی است از اقوام اسلاوهای جنوبی و دو شعبه ٔ دیگر مسمی بکرواتها و اسلاوها، در گوشه ٔ شمال غربی ازشبه جزیره ٔ بالکان و نقاط نزدیک به آن از اتریش و مجارستان و بالاخره در ساحل شمال شرقی از دریای آدریاتیک و حوزه ٔ صاوه سکونت گزیده اند و فعلاً [ در آغاز قرن بیستم ] کشورهای صرب ، بوسنه ، هرسنگ ، قره طاغ ، دالماسیه ، کرواسی و اسلاونیه محل سکونت صربها می باشد. عده ٔنفوسشان قریب به 8 میلیون است ، وطن اصلی صربها در شمال سلسله ٔ جبال کارپات در گالیسیا بود و در قرن 7 م . بسوی جنوب غربی مهاجرت کرده ، از دانوب گذشتند و به اراضی فعلی شان که مسکن دو قوم ایلیری و کلت بود درآمده و با آنها درآمیختند، پس زبانشان بر زبان آنان فائق آمد و چندین گروه هم در طرفین بالکان نفوذ کردندو با تاتارهای محلی و با آنان که از جهات ولگا به این نواحی آمده بودند آمیزش یافتند و در نتیجه قوم بلغار حالیه بوجود آمد. بدین وجه ، بلغارها از نژاد تاتار و صرب ، و صربها، از امتزاج واختلاط اصل صرب با افراد کلت و ایلیری پدید آمده اند صربها مخصوصاً آنانکه در بوسنی و هرسک و قره طاغ و دالماسیه سکونت دارند و با ایلیریها یعنی آرناؤدهای قدیم اختلاط و آمیزش پیدا کرده اند مانند سایر اسلاوها افرادی کوتاه قد نیستند بالعکس بلندقامت و تناور و دارای حرکات پهلوانی و قهرمانی میباشند. ادبیات زبان صرب تازه است . ارتودوکس ها زبان خود را به الفبای روسی و پیروان کاتولیک بحروف لاتن مینویسند. بیش از نیم میلیون مسلمان هم در بین صربها هست که در بوسنه و هرسک سکونت دارند و اینان هم میخواهند زبان خود را با الفبای عربی بنویسند. (قاموس الاعلام ترکی ). فعلا نیز جامعه ٔ مسلمانان صرب و یوگسلاوی مجله ای بزبان های صربی و ترکی و عربی صادر می کنند. ادبیات فارسی نیز در صربستان در عهد ترکان عثمانی مدتها ترویج میشد و برخی نسخه های مخطوط از کتب فارسی که در صربستان نوشته شده هنوز در کتابخانه ها دیده می شود. برای نمونه رجوع به الذریعه ج 8 ص 167 شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صرب . [ ص َ ] (ع اِ) صمغ سرخ . (مهذب الاسماء). صمغ. || رنگ سرخ صمغ درخت طلح . (منتهی الارب ). || شیرهای ترش . || شیر که در مشک نگاه دا...
صرب . [ ص ِ ] (ع اِ) خانه های چند است مر عرب را. (منتهی الارب ). خانه های اندک از اعراب ضعیف و ناتوان . خانه های چند مر ضعفای عرب را.
صرب . [ ص َ رَ ] (ع مص ) فراهم آمدن جغرات ساختن شیر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن بول را. (آنندراج ). || بند کردن بقابضات تا فربه شود...
صرب . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صریب . شیر ترش . (آنندراج ).
ثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه ۞ و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و ام...
ثرب . [ ث َ ] (ع اِ) سرزنش کردن . نکوهیدن بر گناه . || ثرب مریض ؛ برکندن جامه ٔ بیمار.
ثرب . [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثربَة.
ثرب . [ ث َ رِ ] (اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است . (مراصد الاطلاع ).
سرب . [ س ُ / س ُ رُ ] (اِ) اوستا «سرو» ۞ (سرب )، پهلوی «سرپین » ۞ (سربی )، کردی «سیریفت » ۞ ، بلوچی «سوروپ »، «سوروف » ۞ ، افغانی «سوروپ » ...
سرب . [س َ رِ ] (ص ) پوسیده . (ناظم الاطباء). پوده . (برهان ) (آنندراج ). فسرده . (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). افشرده . (برهان ) (آنندراج ). از هم ر...