اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرور

نویسه گردانی: ṢRWR
صرور. [ ص َ ] (ع ص ) حج ناکرده . || مردی که گرد زن نگردد. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ثرور. [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَرّة.
ثرور. [ ث َ ] (ع مص ) ثرّ. ثرارت . ثرورت . ثرور ناقه ؛ بسیارشیر شدن و فراخ سوراخ پستان شدن اشتر ماده و همچنین است ثرور عین ، و ثرور طَعنه . ||...
ثرور. [ ث ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی طائف است . (مراصد الاطلاع ).
سرور. [ س َرْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند. (آنندراج ). خداوند و مهتر و بزرگ و بزرگتر از همه و رئیس وپیشوا. (ناظم الاطب...
سرور. [ س ُ ] (ع مص ) شادمانه کردن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شاد کردن و شاد گردیدن . (آنندراج ). شاد کردن . (منتهی الارب )....
دانشنامه رایانه: خدمات دهنده
دار سرور. [ رِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . رجوع به دارالسرور شود.
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
سرای سرور. [ س َ ی ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از بهشت . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). || دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 165). || شراب...
حسین سرور. [ ح ُ س َ ن ِ س ُرْ ] (اِخ ) خوانساری . رجوع به سرور خوانساری شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.